گنجور

شمارهٔ ۵۱۳

با سنگ بت سنگدلم گفت ز مائی
گفتم عجمی گوی ز آبی نه زمانی
هر سو که نظر می فکنم روی تو بینم
پیدائی وپنهان و ندانیم کجائی
گویندخدائی وخود آئی به حقیقت
ناخواسته اندر بر دلها چوخود آئی
دیدم گهی اندر حرمی گه به کلیسا
هر خانه که رفتیم در اوخانه خدائی
خواهی که نگردد کسی آگه ز تو اما
چون ماه نو از هر طرف انگشت نمائی
شوری ز نمک دور نگشته است ونگردد
شوری ز تو درماست زما از چه جدائی
اقبال بلنداست مرا از تو چه گردد
گر بر رخ بختم در دولت بگشائی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با سنگ بت سنگدلم گفت ز مائی
گفتم عجمی گوی ز آبی نه زمانی
هوش مصنوعی: با سنگ بی‌احساس دل سخت‌گیرم صحبت کردم و چون پرسید از کجایی، گفتم زبانم غیر از این زبانی است و مانند آب روانی از اطراف می‌آید، نه از زمان خاصی.
هر سو که نظر می فکنم روی تو بینم
پیدائی وپنهان و ندانیم کجائی
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه می‌کنم، چهره‌ی تو را می‌بینم، هم در آشکار و هم در نهان، ولی نمی‌دانم که کجایی.
گویندخدائی وخود آئی به حقیقت
ناخواسته اندر بر دلها چوخود آئی
هوش مصنوعی: می‌گویند که خداوند در دل‌ها جلوه‌گر می‌شود و انسان به طور ناخواسته به درون خود می‌نگرد و او را در دل خویش می‌یابد.
دیدم گهی اندر حرمی گه به کلیسا
هر خانه که رفتیم در اوخانه خدائی
هوش مصنوعی: در هر مکانی که رفتیم، چه در معبد و چه در کلیسا، احساس کردم که خداوند در آنجا حضور دارد و در دل هر خانه‌ای که وارد شدیم، نشانه‌ای از وجود خدا را یافتیم.
خواهی که نگردد کسی آگه ز تو اما
چون ماه نو از هر طرف انگشت نمائی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کسی از تو خبر نداشته باشد، باید مانند ماه نو باشید که در آسمان از هر طرف دیده نمی‌شود و در عین حال محفلی از خود را به نمایش نگذاری.
شوری ز نمک دور نگشته است ونگردد
شوری ز تو درماست زما از چه جدائی
هوش مصنوعی: شوق و شور عشق هرگز از تو دور نشده و نخواهد شد، چون این شور در وجود ماست. پس چرا باید از هم جدا شویم؟
اقبال بلنداست مرا از تو چه گردد
گر بر رخ بختم در دولت بگشائی
هوش مصنوعی: بلندی آرزوهایم را از تو چه تاثیر می‌تواند بگذارد، اگر تو در مقدر من را در حالت خوشبختی و سرزندگی قرار دهی.