گنجور

شمارهٔ ۵۱۲

سزد کز حسن در عالم کنی دعوی به یکتائی
که از آدم نیامد چون توفرزندی به زیبائی
دهانت عارفان را شد دلیل نیستی اما
ز هستی دم زندگاه سخن تا خود چه فرمائی
روا باشد که عطاران همه بندند دکان را
به آرایش اگر تاب وگره از زلف بگشائی
پریشان حال جمعی منتظر بنشسته در راهت
بیا از پرده بیرون کن تماشای تماشائی
چو رفتی از برم رفت از سرم هوش از دلم طاقت
بیاید آنچه از من رفته باز ار در برم آئی
چه پروائی دگر از روز محشر دارد ای زاهد
کسی کودیده باشد محنت شبهای تنهائی
چو چنگ از بار غم افسوس نخل قامتم خم شد
نیامد چون به چنگم تاری از آن زلف خرمائی
بلند اقبال وصف از آن لب شیرین مگر گوید
که می بینم دکان رابسته هر جا هست حلوائی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سزد کز حسن در عالم کنی دعوی به یکتائی
که از آدم نیامد چون توفرزندی به زیبائی
هوش مصنوعی: شایسته است که بخاطر زیبایی‌ات در دنیا ادعای یکتایی کنی؛ زیرا هیچ کس به زیبایی تو از نسل آدم نیامده است.
دهانت عارفان را شد دلیل نیستی اما
ز هستی دم زندگاه سخن تا خود چه فرمائی
هوش مصنوعی: زبان تو همچون زبان عارفان دلیل بر نیستی است، اما همچنان درباره هستی صحبت می‌کنی. حال ببین چه چیزی می‌خواهی بگویی.
روا باشد که عطاران همه بندند دکان را
به آرایش اگر تاب وگره از زلف بگشائی
هوش مصنوعی: اگر تو به گشایش زلفت بپردازی، تمام عطاران حق دارند دکان‌های خود را به آرایش و زیبایی ببندند.
پریشان حال جمعی منتظر بنشسته در راهت
بیا از پرده بیرون کن تماشای تماشائی
هوش مصنوعی: جمعی نگران و متوقع به انتظار نشسته‌اند، بی‌صبرانه منتظر تو هستند. به سوی آن‌ها بیایید و زیبایی‌های خود را به نمایش بگذارید.
چو رفتی از برم رفت از سرم هوش از دلم طاقت
بیاید آنچه از من رفته باز ار در برم آئی
هوش مصنوعی: زمانی که از کنارم می‌روی، حواسم را نیز از دست می‌دهم. دلم طاقت این را ندارد که اگر آنچه را که از من رفته دوباره به نزد من بازگردی.
چه پروائی دگر از روز محشر دارد ای زاهد
کسی کودیده باشد محنت شبهای تنهائی
هوش مصنوعی: ای زاهد، چگونه ممکن است که از روز قیامت بیمی نداشته باشی، در حالی که کسی که در شب‌های تنهایی رنج می‌برد، عذاب آن روز را بهتر حس می‌کند؟
چو چنگ از بار غم افسوس نخل قامتم خم شد
نیامد چون به چنگم تاری از آن زلف خرمائی
هوش مصنوعی: به خاطر سنگینی غم و اندوه، قامت من خم شده است؛ اما زمانی که در دستانم بود، هیچ موئی از آن زلف خوشبو نیامد.
بلند اقبال وصف از آن لب شیرین مگر گوید
که می بینم دکان رابسته هر جا هست حلوائی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که با خوش شانسی و شایستگی از زبانی شیوا و شیرین صحبت می‌کنم، اما در عین حال مشاهده می‌کنم که در هر مکانی دکان حلوایی بسته است.