گنجور

شمارهٔ ۵۰

زلف تو سرکش است و دل من مشوش است
ز آنرو که شه برد سر هر کس که سرکش است
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
دیدم که صبر خار و فراق توآتش است
از بهر بردن دل من چشم مست تو
دایم به زلف پرشکنت در کشاکش است
بر بوده چهره تو دل از دست شیخ وشاب
باد آفرین به جان توچهرت چه دلکش است
تیر و کمان چو از مژه و ابروی تو داشت
هر کس که دید چشم تو را گفت آرش است
حاجت کجا بودبه می کوثرش دگر
هر کس ز باده لب لعل تو سرخوش است
اقبال من که گشته به عالم چنین بلند
از فیض عشق آن بت عیار مهوش است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف تو سرکش است و دل من مشوش است
ز آنرو که شه برد سر هر کس که سرکش است
هوش مصنوعی: موهای تو بسیار پریشان و بی‌تاب است و دل من نیز به همین دلیل ناآرام و آشفتگی دارد، چون هر کسی که به طرز سرکشانه‌ای رفتار کند، مورد توجه قرار می‌گیرد.
گفتم فراق را به صبوری دوا کنم
دیدم که صبر خار و فراق توآتش است
هوش مصنوعی: گفتم که با صبر می‌توانم درد جدایی را تحمل کنم، اما فهمیدم که صبر همانند خار است و جدایی تو مثل آتش می‌سوزاند.
از بهر بردن دل من چشم مست تو
دایم به زلف پرشکنت در کشاکش است
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو همواره در کنار موهای طلایی و دلربایت دل من را می‌برد و مرا سرگرم می‌کند.
بر بوده چهره تو دل از دست شیخ وشاب
باد آفرین به جان توچهرت چه دلکش است
هوش مصنوعی: چهره تو بسیار زیبا و دل‌فریب است، به‌طوری که حتی دل شیخ و جوانان را می‌رباید. با این زیبایی، جان تو را ستایش می‌کنم.
تیر و کمان چو از مژه و ابروی تو داشت
هر کس که دید چشم تو را گفت آرش است
هوش مصنوعی: چشم‌های تو چنان زیبا و جذاب هستند که هر کسی آنها را می‌بیند، تصور می‌کند که تیر و کمان در دستان توست و تو همچون آرش، تیر را رها می‌کنی.
حاجت کجا بودبه می کوثرش دگر
هر کس ز باده لب لعل تو سرخوش است
هوش مصنوعی: اگر کسی از شراب کوثر بهره‌مند باشد، دیگر نیازی به هیچ خواسته‌ای ندارد. هر شخصی که از لبان سرخ تو خوشحال است، هیچ حاجتی ندارد.
اقبال من که گشته به عالم چنین بلند
از فیض عشق آن بت عیار مهوش است
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به آن معشوق زیبا و دلربا، به اوج بلندای موفقیت و خوشبختی رسیده‌ام.