گنجور

شمارهٔ ۴۷۴

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری
بیا که راحت روحی ومایه سوری
ز آدمی چو توحاشا که دروجود آید
فرشته ای وز نوری پری ویا حوری
چنانکه جان به تن و دل به بر بود مستور
میان جان ودل من مدام مستوری
تورا چه حاجت کافور و مشک ازعطار
که خودبهزلف چومشک وبه رخ چو کافوری
رسد اگر به لبت شهد شورخواهد شد
به شهد آن نمکین لب ز بسکه پرشوری
عجب نه کآب دهان توانگبین باشد
چرا که ازمژه مانند نیش زنبوری
محال عقل بودجمع نور با ظلمت
ز زلف وچهره توچون جمع ظلمت ونوری
کنم ز مرمر وبلور بستر وبالین
به سینه ز آنکه چومرمر به ساق بلوری
دل ار بگفت تورا تا مرا کشی از هجر
بکن فدای توگردم بدآنچه مأموری
مرا هلاک کن از درد هجر وباک مدار
به حکمآنکه چومأمور بوده معذوری
شدم به عشق تومشهور چون بلنداقبال
بدان صفت که تودر حسن روی مشهوری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری
بیا که راحت روحی ومایه سوری
هوش مصنوعی: اگر تو جان من هستی، پس چرا از من دوری؟ بیا که حضور تو به من آرامش می‌دهد و مایه شادی‌ام است.
ز آدمی چو توحاشا که دروجود آید
فرشته ای وز نوری پری ویا حوری
هوش مصنوعی: از وجود انسان‌هایی چون تو دوری کن، که فرشته‌ای از نور یا پری و یا حوری در وجودشان نمی‌تواند وجود داشته باشد.
چنانکه جان به تن و دل به بر بود مستور
میان جان ودل من مدام مستوری
هوش مصنوعی: مانند اینکه جان در تن و دل در آغوش است، همیشه میان جان و دل من نوعی پنهانکاری وجود دارد.
تورا چه حاجت کافور و مشک ازعطار
که خودبهزلف چومشک وبه رخ چو کافوری
هوش مصنوعی: تو به چه چیزی نیاز داری که عطار کافور و مشک بیاورد، وقتی که موی تو مانند مشک و چهره‌ات مانند کافور است؟
رسد اگر به لبت شهد شورخواهد شد
به شهد آن نمکین لب ز بسکه پرشوری
هوش مصنوعی: اگر لبانت طعم شیرینی را بچشند، شور و شوقی عمیق در وجودت ایجاد خواهد شد به خاطر آن که این طعم شیرین، لبانت را از شدت احساسات پر خواهد کرد.
عجب نه کآب دهان توانگبین باشد
چرا که ازمژه مانند نیش زنبوری
هوش مصنوعی: عجب نیست که آب دهان شیرین باشد، زیرا که از مژه‌ها مانند نیش زنبور چکه می‌کند.
محال عقل بودجمع نور با ظلمت
ز زلف وچهره توچون جمع ظلمت ونوری
هوش مصنوعی: ترکیب نور و تاریکی در چهره و موی تو غیرممکن است، همان‌طور که کنار هم قرار گرفتن ظلمت و روشنی ناممکن است.
کنم ز مرمر وبلور بستر وبالین
به سینه ز آنکه چومرمر به ساق بلوری
هوش مصنوعی: من برای بستر و بالین خود از مرمر و بلور استفاده می‌کنم، زیرا به مانند مرمر، دل من نیز در آغوش یک ساق بلوری قرار دارد.
دل ار بگفت تورا تا مرا کشی از هجر
بکن فدای توگردم بدآنچه مأموری
هوش مصنوعی: اگر دل به تو بگوید و تو مرا به خاطر جدایی بکشی، من آماده‌ام که فدای تو شوم برای هر چیزی که می‌خواهی.
مرا هلاک کن از درد هجر وباک مدار
به حکمآنکه چومأمور بوده معذوری
هوش مصنوعی: من را از غم و درد جدایی بکش، زیرا که من در این حال معذورم و نمی‌توانم تحمل کنم.
شدم به عشق تومشهور چون بلنداقبال
بدان صفت که تودر حسن روی مشهوری
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، من نیز مشهور شده‌ام، مانند کسی که در خوشبختی و شایستگی نام‌آور است، چرا که تو با زیبایی‌ات معروف و شناخته شده‌ای.