شمارهٔ ۴۶۷
فغان که یار ندارد به ما سر یاری
مگر کندمددی فضل حضرت باری
سفیدگشت مرا موی در سیه بختی
امان ز گردش گردون و چرخ ز نگاری
از آن زمان که ز من گشته یار من بیزار
ز زندگی دل و جانم گرفته بیزاری
به روز وشب نبود مونسم به جز افغان
به سال ومه نشودهمدمم مگر زاری
شنیده ام که بودچشم یار من بیمار
برو طبیب که خوش صحبتی است بیماری
مگو بگفته ناصح چرا ندادم دل
ربوده دل ز کفم طره اش به طراری
از آن زمان که گرفتار عشق گشته دلم
ندیده ام به برگلرخان مگر خواری
بتا بیا وخلاصم کن از غم هجران
چه باک اگر گذری بر سرم به غمخواری
چو لاله زار بود دامن بلند اقبال
ز بسکه خون دل ازدیده می کند جاری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فغان که یار ندارد به ما سر یاری
مگر کندمددی فضل حضرت باری
هوش مصنوعی: آه و ناله که ما هیچ یاری نداریم جز اینکه از رحمت و فضل خداوند کمک بگیریم.
سفیدگشت مرا موی در سیه بختی
امان ز گردش گردون و چرخ ز نگاری
هوش مصنوعی: سفید شدن موهایم به خاطر بدیها و شانس بدی که دارم، نتیجهٔ چرخش زمان و تقدیر است که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
از آن زمان که ز من گشته یار من بیزار
ز زندگی دل و جانم گرفته بیزاری
هوش مصنوعی: از زمانی که محبوبم از من دلگیر شده، زندگیام پر شده از ناخوشی و از دل و جانم بیزار شدهام.
به روز وشب نبود مونسم به جز افغان
به سال ومه نشودهمدمم مگر زاری
هوش مصنوعی: در هر روز و شب، هیچ همنشینی ندارم جز صدای ناله و فریاد، و به غیر از سال و ماه، هیچکس با من نیست جز آنکه به غم و زاری بپردازد.
شنیده ام که بودچشم یار من بیمار
برو طبیب که خوش صحبتی است بیماری
هوش مصنوعی: شنیدهام که چشم یار من بیمار است، برو به پزشک که خوب صحبت میکند و این بیماری شادیآور است.
مگو بگفته ناصح چرا ندادم دل
ربوده دل ز کفم طره اش به طراری
هوش مصنوعی: نگو که چرا به نصیحت گوش نکردم و دل خود را با این زیبا رویی که مرا مجذوب کرده، از دست دادم. زیبایی او به قدری جلب توجه میکند که نمیتوانم خود را کنترل کنم.
از آن زمان که گرفتار عشق گشته دلم
ندیده ام به برگلرخان مگر خواری
هوش مصنوعی: از زمانی که دلم به عشق گرفتار شده، جز خاری و رنج در چهرههای زیبا ندیدهام.
بتا بیا وخلاصم کن از غم هجران
چه باک اگر گذری بر سرم به غمخواری
هوش مصنوعی: عزیزم، بیا و من را از درد دوری نجات بده. چه اهمیتی دارد اگر فقط برای لحظهای در کنارم باشی و به حال من رسیدگی کنی؟
چو لاله زار بود دامن بلند اقبال
ز بسکه خون دل ازدیده می کند جاری
هوش مصنوعی: چنین به نظر میرسد که دامن بلند خوشبختی مانند لالهزار است و از شدت غم و اندوهی که در دل داریم، قطرات اشکی به چهرهمان میریزد.