گنجور

شمارهٔ ۴۵۸

اگر از زلف تودر دست من افتد تاری
پا به هر جا نهم از مشک شودتاتاری
ماه بودی چورخت داشت اگر گیسوئی
سروگشتی چو قدت بودش اگر رفتاری
چشم مست تو ز بس هوش وخرد برده زدست
نیست درعهد تودیگر به جهان هشیاری
تومگر شانه زدی گیسوی مشکل افشان را
که دراین شهر نمانده است دگر عطاری
گفتی ازناله من خلق نخوابند به شب
من در آن وقت که نالم نبود بیداری
چون من از عشق تودلداده اگر بسیار است
چون تودرحسن نباشد به جهان دلداری
ترسم آنگه شوی آگه ز بلنداقبالت
که نباشد زمن سوخته دل آثاری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر از زلف تودر دست من افتد تاری
پا به هر جا نهم از مشک شودتاتاری
هوش مصنوعی: اگر یک رشته از زلف تو در دستان من بیفتد، من آن را به هر جا ببرم، عطرش به قدری خوشبو است که همه جا را معطر می‌کند.
ماه بودی چورخت داشت اگر گیسوئی
سروگشتی چو قدت بودش اگر رفتاری
هوش مصنوعی: اگر ماه بودی و زیبایی‌ات مثل گیسوی یک سرو می‌بود، رفتار تو هم باید به قد و قامتت می‌خواند.
چشم مست تو ز بس هوش وخرد برده زدست
نیست درعهد تودیگر به جهان هشیاری
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو به قدری مدهوش‌کننده است که تمام عقل و هوش را از من گرفته است. در زمانه‌ای که تو هستی، دیگر جایی برای هشیاری و آگاهی وجود ندارد.
تومگر شانه زدی گیسوی مشکل افشان را
که دراین شهر نمانده است دگر عطاری
هوش مصنوعی: آیا تو با شانه زدن به موهای پریشان خود، باعث نشدی که در این شهر دیگر هیچ عطاری باقی نمانده باشد؟
گفتی ازناله من خلق نخوابند به شب
من در آن وقت که نالم نبود بیداری
هوش مصنوعی: تو گفتی که از ناله‌های من دیگران در شب نمی‌خوابند، اما من در آن لحظه که نالیدم، بیدار نبودم.
چون من از عشق تودلداده اگر بسیار است
چون تودرحسن نباشد به جهان دلداری
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عشق تو دلداده‌ام، حتی اگر عشق من بسیار هم باشد، اما اگر تو در زیبایی و خوبی مانند خودت نباشی، در این جهان دلی شاد و آرام نخواهد بود.
ترسم آنگه شوی آگه ز بلنداقبالت
که نباشد زمن سوخته دل آثاری
هوش مصنوعی: مبادا روزی متوجه شوی که چه آینده‌ی روشنی در انتظار تو بوده، در حالی که من با دل سوخته‌ام هیچ نشانه‌ای از خود باقی نذاشتم.