شمارهٔ ۴۵۱
تاکس نبیندت ز نظرها نهان شدی
تا پی کسی سویت نبرد لامکان شدی
نبود تو را مکان و گرفتی به دل قرار
گشتی زما نهان وبه هر سوعیان شدی
هر کس که داشت جان ودلی بردی از کفش
از بس همی بلای دل وخصم جان شدی
ما درددل به جز تونگوئیم پیش کس
زیرا که محرم دل پیر وجوان شدی
ناگفته دادی آنچه دلم داشت آرزو
ای غائب از نظر چه عجب غیب دان شدی
بودی هر آنچه بودی وهستی وجز تو نیست
گفتم بسی غلط که چنین یا چنان شدی
اقبال ما که گشته چنین در جهان بلند
زآنروبود که بادل ما مهربان شدی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تاکس نبیندت ز نظرها نهان شدی
تا پی کسی سویت نبرد لامکان شدی
هوش مصنوعی: هرگاه کسی تو را از دیدگان نبیند، در حقیقت غایب شدهای. وقتی کسی به دنبالت میآید، همچون فرایندی ناممکن و غیرقابل تصور خواهد شد.
نبود تو را مکان و گرفتی به دل قرار
گشتی زما نهان وبه هر سوعیان شدی
هوش مصنوعی: غیبت تو باعث شد که جایی برای آرامش نداشته باشم، به دلم سکنی گرفتی و به گوشهای از زندگیام پنهان شدی و در همه جا حضور داری.
هر کس که داشت جان ودلی بردی از کفش
از بس همی بلای دل وخصم جان شدی
هوش مصنوعی: هر کسی که جان و دلش را از دست داده باشد، به خاطر مشکلاتی که در دلش دارد و دشمنیهایی که از جانش برمیخیزد، احساس رنج و آزار میکند.
ما درددل به جز تونگوئیم پیش کس
زیرا که محرم دل پیر وجوان شدی
هوش مصنوعی: ما به جز تو با کسی درد و دل نمیکنیم، زیرا تو تنها کسی هستی که در دل ما را درک میکنی و محرم رازهای ما شدهای.
ناگفته دادی آنچه دلم داشت آرزو
ای غائب از نظر چه عجب غیب دان شدی
هوش مصنوعی: تو بدون اینکه چیزی بگویی، آرزوهای دل مرا به من دادیت. چه تعجبی دارد اگر از نظر پنهان شوی و به عالم غیب بپیوندی!
بودی هر آنچه بودی وهستی وجز تو نیست
گفتم بسی غلط که چنین یا چنان شدی
هوش مصنوعی: هرچه که هستی، همانی هستی و جز تو وجود ندارد. وقتی گفتم که تو به این صورت یا آن صورت درآمدهای، در اشتباه بودم.
اقبال ما که گشته چنین در جهان بلند
زآنروبود که بادل ما مهربان شدی
هوش مصنوعی: سرنوشت و خوشبختی ما به گونهای شده که در این دنیای وسیع به اوج رسیدهایم، و این به خاطر آن است که دل ما به محبت و دوستی پر شده است.