گنجور

شمارهٔ ۴۴۳

ای دل چنین درتاب وتب از عشق روی کیستی
آشفته خاطر روز وشب ز‌آشفته موی کیستی
گفتم خلیل الله وشی چون دیدم اندر آتشی
می سوزی اما سرخوشی سوزان ز خوی کیستی
ای گشته از غم تلخ کام ای بر تو لذت ها حرام
افتاده در رنج زکام از عطر بوی کیستی
وادی به وادی کو بهکو صوفی صفت درهای و هو
چون فاخته کوکوی گو در جستجوی کیستی
شب ها نخوابی تا سحر هی نالی از سوز جگر
هر دم به آهنگ دگر درگفتگوی کیستی
دیدم تو را همچون شراب اول شدی شرآخر آب
ای آب خضر دیریاب اندر سبوی کیستی
می بینمت با ذره بین مانند فردوس برین
سرسبز وخرم اینچنین از آب جوی کیستی
بودی سیه گشتی سفید از تو نبودم این امید
الحمد لله المجید از شست و شوی کیستی
همچون بلنداقبال اگر از عشق هستی خون جگر
باید نگردد کس خبر درهای و هوی کیستی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل چنین درتاب وتب از عشق روی کیستی
آشفته خاطر روز وشب ز‌آشفته موی کیستی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا این‌قدر بی‌تاب و پریشان هستی به خاطر عشق به کسی که هویت او چیست؟ چرا همواره در شب و روز، خاطرِ تو آشفته است و موی تو در هم ریخته و پریشان شده است؟
گفتم خلیل الله وشی چون دیدم اندر آتشی
می سوزی اما سرخوشی سوزان ز خوی کیستی
هوش مصنوعی: به کسی که در آتش می‌سوزد و دچار درد و رنج است، اما هنوز شاداب و خوشحال به نظر می‌رسد، می‌گویم: تو کیستی که در این حال و روز، این‌گونه سرخوشی؟
ای گشته از غم تلخ کام ای بر تو لذت ها حرام
افتاده در رنج زکام از عطر بوی کیستی
هوش مصنوعی: ای کسی که از غم و اندوه به شدت ناراحت شده‌ای، لذت‌ها برایت ممنوع گشته و در رنج و سختی به سر می‌بری، از چه دلیل و انگیزه‌ای می‌نالی؟
وادی به وادی کو بهکو صوفی صفت درهای و هو
چون فاخته کوکوی گو در جستجوی کیستی
هوش مصنوعی: صوفی در حال سفر از یک مکان به مکان دیگر است و به آرامی در حال جستجوی حقیقت وجودی خود می‌باشد. او مانند فاختهای که آواز می‌خواند، به دنبال کشف کیستی خویش است.
شب ها نخوابی تا سحر هی نالی از سوز جگر
هر دم به آهنگ دگر درگفتگوی کیستی
هوش مصنوعی: در شب‌ها بیدار بمان و از درد دل خود ناله کن، هر لحظه با آهنگی متفاوت در حال گفتگو با کسی هستی.
دیدم تو را همچون شراب اول شدی شرآخر آب
ای آب خضر دیریاب اندر سبوی کیستی
هوش مصنوعی: تو را مانند شراب دیدم که ابتدا و انتهایت با هم یکی است. ای آب خضر نایاب، در این ظرف کیستی؟
می بینمت با ذره بین مانند فردوس برین
سرسبز وخرم اینچنین از آب جوی کیستی
هوش مصنوعی: با ذره‌بین تو را می‌بینم، مانند بهشت سرسبز و شاداب. این‌چنین از آب جوی، تو چه کسی هستی؟
بودی سیه گشتی سفید از تو نبودم این امید
الحمد لله المجید از شست و شوی کیستی
هوش مصنوعی: اگر چه من سیاه بودم، اما از وجود تو سفید شدم. حالا که به این حال رسیدم، از تو سپاسگزارم. تو کیستی که من را شست و شو دادی؟
همچون بلنداقبال اگر از عشق هستی خون جگر
باید نگردد کس خبر درهای و هوی کیستی
هوش مصنوعی: اگر به موفقیت و خوشبختی می‌خواهی دست یابی، باید از عشق به دل زحمت بکشی و سختی‌ها را تحمل کنی، زیرا کسی نباید از درد و رنج تو باخبر شود. پس باید به درون خودت بپردازی و هویت واقعی‌ات را بشناسی.