گنجور

شمارهٔ ۴۴۰

چه شد که مه بریدی وعهد بشکستی
مرا به بند ببستی خود از میان جستی
زنی به ساغر ما سنگ و بر رخ ما چنگ
تو را به ما سر جنگ است یا که بدمستی
گناه سستی بخت من است بسکه چنین
توسخت دل دل آزرده مرا خستی
من آنچه گفتم وگویم خلاف نیست در آن
تو هر چه عهد ببستی نبسته بشکستی
توچون به چشم ودلت نیست بخشش وهمت
اگر به دولت قارون رسی تهی دستی
مگر نه ما و تو را راه مرگ در پیش است
بگیر توشه ای از بهر راه تا هستی
دلا که گفته نهی نام خود بلند اقبال
تو کاین چنین ز غم هجر آن صنم پستی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شد که مه بریدی وعهد بشکستی
مرا به بند ببستی خود از میان جستی
هوش مصنوعی: چرا برای من که به تو وابسته بودم، قول و قراردادت را شکستی و گسستی؟ خودت از کنارم رفتی و من را در درد و رنج و بند و زنجیر گذاشتی.
زنی به ساغر ما سنگ و بر رخ ما چنگ
تو را به ما سر جنگ است یا که بدمستی
هوش مصنوعی: زنی با سنگ به ساغر ما حمله می‌کند و بر چهره‌ام چنگ می‌زند. آیا تو با ما دشمنی داری یا به خاطر مستی چنین می‌کنی؟
گناه سستی بخت من است بسکه چنین
توسخت دل دل آزرده مرا خستی
هوش مصنوعی: تنهایی و سختی‌های زندگی من به خاطر بی‌وفایی و ضعف بخت من است، چرا که دل آزرده و خسته‌ام.
من آنچه گفتم وگویم خلاف نیست در آن
تو هر چه عهد ببستی نبسته بشکستی
هوش مصنوعی: من هر آنچه که گفته‌ام و می‌گویم، حقیقت است و باطل نیست. این در حالی است که تو هر وعده‌ای که داده‌ای، به آن عمل نکرده‌ای و آن را شکسته‌ای.
توچون به چشم ودلت نیست بخشش وهمت
اگر به دولت قارون رسی تهی دستی
هوش مصنوعی: هرگاه در دل و جانت بخشش و همت وجود نداشته باشد، حتی اگر به ثروت و قدرت عظیم هم برسی، در واقع هیچ چیز نداری.
مگر نه ما و تو را راه مرگ در پیش است
بگیر توشه ای از بهر راه تا هستی
هوش مصنوعی: آیا نمی‌دانی که ما و تو به سوی مرگ در حرکتیم؟ پس بهتر است که برای این سفر، آمادگی لازم را داشته باشی و از پیش برای آن چیزهایی جمع‌آوری کنی، تا زمانی که هنوز زنده‌ای.
دلا که گفته نهی نام خود بلند اقبال
تو کاین چنین ز غم هجر آن صنم پستی
هوش مصنوعی: ای دل، چه کسی به تو گفته که نام خود را بزرگ نگردانی؟ تو که به خاطر غم دوری از آن معشوق، به چنین حالتی دچار شده‌ای.