گنجور

شمارهٔ ۴۳۹

کند زلف تو گاهی سرکشی گه می کند پستی
بودچشم تومست ومی کند زلف تو بدمستی
دل ازدست چو توماهی کجا کی جان برد سالم
کهگرماهی شود زلف تو او رامی کند شستی
عجب بد عهد و بی مهری چومریخی ومه چهری
به من عهدی که بستی بی سبب بهر چه بشکستی
ز اشک وچهره دارم سیم و زر افزون تر از قارون
دهم گر خرقه رهن باده نبود از تهی دستی
به دل گفتم چه شد کاینسان بلند اقبال گردیدی
بگفتا نیست کردم خویش را بگذشتم از هستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کند زلف تو گاهی سرکشی گه می کند پستی
بودچشم تومست ومی کند زلف تو بدمستی
هوش مصنوعی: گاهی زلف تو سر به نافرمانی می‌زند و گاهی به زمین می‌افتد، چشم تو مست است و زلف تو به مستی می‌خواند.
دل ازدست چو توماهی کجا کی جان برد سالم
کهگرماهی شود زلف تو او رامی کند شستی
هوش مصنوعی: دل مثل ماهی است که وقتی در دست تو باشد، نمی‌تواند جان سالم به در ببرد. چرا که اگر آن ماهی به زلف‌های تو بگیرد، جانی نمی‌ماند.
عجب بد عهد و بی مهری چومریخی ومه چهری
به من عهدی که بستی بی سبب بهر چه بشکستی
هوش مصنوعی: عجب که تو با چه بدعهدی و بی‌محبتی برخورد می‌کنی، مانند سحری که چهره‌اش را به من نشان می‌دهد، اما به دلیل نامعلومی وعده‌ای که به من دادی را می‌شکنی.
ز اشک وچهره دارم سیم و زر افزون تر از قارون
دهم گر خرقه رهن باده نبود از تهی دستی
هوش مصنوعی: از اشک و چهره‌ام بیشتر از ثروت قارون دارم، اما اگر نبود پیراهنی برای نوشیدن، تمام دارایی‌ام را به خاطر نداشتن چیزی که لازم است، فدای آن می‌کنم.
به دل گفتم چه شد کاینسان بلند اقبال گردیدی
بگفتا نیست کردم خویش را بگذشتم از هستی
هوش مصنوعی: به دل گفتم چرا این شخص اینقدر خوش شانسی دارد، دل پاسخ داد: من هیچ نکرده‌ام و از خودم گذشت کرده‌ام.