شمارهٔ ۴۳۵
دور ازتو فارغ نیستم از درد و تب روز و شبی
از عشق روی ومویتو دارم عجب روز و شبی
خورشید چون آید بودروز و شود شب چون رود
داری ز چهر و طره تو در روز و شب روز وشبی
چون ظلمت ونورجهان باشد ز موی و روی تو
پیدا به عالمگشته است از این سبب روز و شبی
ساغر مرا چشم است ومی خون دل است وناله نی
گر چیده ام درهجر توبزم طرب روز وشبی
گفت ای بلنداقبال من چونی زهجرم گفتمش
دور از تو فارغ نیستم از درد وتب روز و شبی
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دور ازتو فارغ نیستم از درد و تب روز و شبی
از عشق روی ومویتو دارم عجب روز و شبی
هوش مصنوعی: من از دوری تو هرگز از درد و بیماری رهایی ندارم و روزها و شبها را با عشق به چهره و موهای تو سپری میکنم. واقعاً روزها و شبها برایم عجیب و سخت شدهاند.
خورشید چون آید بودروز و شود شب چون رود
داری ز چهر و طره تو در روز و شب روز وشبی
هوش مصنوعی: خورشید وقتی طلوع میکند، روز را به ارمغان میآورد و وقتی غروب میکند، شب آغاز میشود. اما در روز و شب، زیبایی و دلربایی چهره و موهای تو برای من همیشه روشن و دلانگیز است.
چون ظلمت ونورجهان باشد ز موی و روی تو
پیدا به عالمگشته است از این سبب روز و شبی
هوش مصنوعی: در دنیا، تاریکی و روشنی به وضوح از موی و روی تو نمایان است و به همین دلیل، شب و روز در این عالم شکل گرفتهاند.
ساغر مرا چشم است ومی خون دل است وناله نی
گر چیده ام درهجر توبزم طرب روز وشبی
هوش مصنوعی: جامی که در دست دارم، پر از اشک و غم است و نالهای که میزنم، به خاطر جدایی توست. روز و شب برای آشتی و خوشی با تو میخواهم.
گفت ای بلنداقبال من چونی زهجرم گفتمش
دور از تو فارغ نیستم از درد وتب روز و شبی
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که سرنوشت خوبی داری، حال تو چطور است؟ من از دوری تو در آرامش نیستم و همیشه در درد و تب به سر میبرم، چه روز باشد و چه شب.