گنجور

شمارهٔ ۴۳۲

روی تو را ندیده دلم را ربوده ای
در دلبری چه چابک و چالاک بوده ای
دین ودلی سراغ ندارم دگر به کس
غارت همی ز بسکه دل ودین نموده ای
داری کجا ز حالت شب های ما خبر
بیدار ما ز درد وتوفارغ غنوده ای
آزادی از غم دوجهان داده ای مرا
زنگ علایق از دل من تا زدوده ای
اقبال من بلند شد از اینکه درجهان
از عشق بر رخم در دولت گشوده ای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی تو را ندیده دلم را ربوده ای
در دلبری چه چابک و چالاک بوده ای
هوش مصنوعی: چهره‌ات را که ندیده‌ام، اما دل مرا برده‌ای. در هنر دوست داشتن، چقدر باهوش و ماهر بوده‌ای!
دین ودلی سراغ ندارم دگر به کس
غارت همی ز بسکه دل ودین نموده ای
هوش مصنوعی: دیگر نه دینی می‌شناسم و نه علاقه‌ای به کسی دارم، زیرا تو با دل و دین من چنان بازی کردی که هرچه داشتم را از دست دادم.
داری کجا ز حالت شب های ما خبر
بیدار ما ز درد وتوفارغ غنوده ای
هوش مصنوعی: آیا از حال و روز شب‌های ما اطلاعی داری؟ بیداریم اما از درد و مشکلات خود غافلیم و مانند تو خوابیده‌ایم.
آزادی از غم دوجهان داده ای مرا
زنگ علایق از دل من تا زدوده ای
هوش مصنوعی: تو با محبت و توجه‌ات به من آرامش بخشیده‌ای و تمام غم‌ها و وابستگی‌هایم را از دل من پاک کرده‌ای.
اقبال من بلند شد از اینکه درجهان
از عشق بر رخم در دولت گشوده ای
هوش مصنوعی: شادی و موفقیت من به خاطر این است که تو با عشق و محبت به من نگاه کرده‌ای و در این دنیا برایم فرصتی فراهم کرده‌ای.