شمارهٔ ۴۲۳
از چه همچون زلف یار ای دل پریشان گشته ای
همچو من گویا اسیر عشق جانان گشته ای
گوشه گیری داشتی از خلق می بینم کنون
سخت عاشق بر رخ آن سست پیمان گشته ای
بینمت افسرده وپژمرده وزار ونزار
گوئی از کردار وکار خود پشیمان گشته ای
پیش چشم مست دلبر گر نگردیدی کباب
زآتش حسرت چرا اینگونه بریان گشته ای
چشم او دارد ز مژگان لشکر افراسیاب
مرحبا بک هم توگرد زابلستان گشته ای
جان اگر بهر فدای او نمی خواهی چرا
پیش جانان گوسفند عید قربان گشته ای
چون بلنداقبالی ار آسوده دل از درد عشق
پس چرا از هر طرف جویای درمان گشته ای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از چه همچون زلف یار ای دل پریشان گشته ای
همچو من گویا اسیر عشق جانان گشته ای
هوش مصنوعی: ای دل، چرا مانند زلف یار پریشان و بیقرار شدهای؟ به نظر میرسد تو نیز مانند من در دام عشق معشوق گرفتار شدهای.
گوشه گیری داشتی از خلق می بینم کنون
سخت عاشق بر رخ آن سست پیمان گشته ای
هوش مصنوعی: حالا که مدتها از دوری تو از مردم میگذرد، میبینم که به شدت عاشق شدهای و به خاطر ظاهری که داری، به نظر میرسد به راحتی میتوانی دلبسته شوی.
بینمت افسرده وپژمرده وزار ونزار
گوئی از کردار وکار خود پشیمان گشته ای
هوش مصنوعی: دیدن تو در حالتی غمگین و پژمرده، گویی از کارهای خود ناراحت و پشیمان شدهای.
پیش چشم مست دلبر گر نگردیدی کباب
زآتش حسرت چرا اینگونه بریان گشته ای
هوش مصنوعی: اگر در برابر چشم دلبر مست خود ننگرستهای، پس چرا اینقدر دلت با آتش حسرت میسوزد و گداخته شدهای؟
چشم او دارد ز مژگان لشکر افراسیاب
مرحبا بک هم توگرد زابلستان گشته ای
هوش مصنوعی: چشمان او مانند سپاهیانی از مژههایش میدرخشند. خوش آمدی، تو که از زابلستان آمدهای!
جان اگر بهر فدای او نمی خواهی چرا
پیش جانان گوسفند عید قربان گشته ای
هوش مصنوعی: اگر جانت را برای فدای او نمیخواهی، پس چرا خود را به مانند گوسفند عید قربان در برابر محبوب قرار دادهای؟
چون بلنداقبالی ار آسوده دل از درد عشق
پس چرا از هر طرف جویای درمان گشته ای
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر خوش شانسی و آرامش خیال از درد عشق رنج نمیبری، پس چرا از همه جا به دنبال راهی برای درمان آن میگردی؟