شمارهٔ ۴۲۲
روبروی آفتاب آئینه بر رو بسته ای
یاگرو رخشندگی را با رخ او بسته ای
نیست کس را تاب کاندازد نظر بر آفتاب
برقع از گیسوی خود بیهوده بر روبسته ای
گر ز حنا دلبران سر پنجه رنگین می کنند
تو خضاب از خون دلها تا به بازو بسته ای
رهزنان از یک طرف بندند ره بر کاروان
تو پی تاراج دلها ره ز هر سو بسته ای
از سر کویت به دیگر جای نتوانیم رفت
همچو اشتر بندها ما را به زانو بسته ای
هیچ می دانی پریشان گشته گیسویت چرا
بسکه دلهای پریشان را به گیسو بسته ای
گفتمش اندر برم بنشین بگفتاجای کو
در کنار از اشک چشم از هر طرف جو بسته ای
ز آتش غم ای بلند اقبال اگر سوزی سزد
زآنکه دل بر عشق ترکی آتشین خو بسته ای
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روبروی آفتاب آئینه بر رو بسته ای
یاگرو رخشندگی را با رخ او بسته ای
هوش مصنوعی: اگر در برابر آفتاب قرار گرفتهای، مانند آئینهای هستی که رویش بسته شده است، یا نور و زیباییات را با چهره او پنهان کردهای.
نیست کس را تاب کاندازد نظر بر آفتاب
برقع از گیسوی خود بیهوده بر روبسته ای
هوش مصنوعی: هیچ کس توانایی نگاه کردن به آفتاب را ندارد، پس چرا بیهوده موهای خود را زیر پوشش پنهان کردهای؟
گر ز حنا دلبران سر پنجه رنگین می کنند
تو خضاب از خون دلها تا به بازو بسته ای
هوش مصنوعی: اگر دلبران با حنا دستهای خود را رنگین میکنند، تو هم باید نشان بدهی که از خون دلهای خود برای بستن بازوهایت استفاده کردهای.
رهزنان از یک طرف بندند ره بر کاروان
تو پی تاراج دلها ره ز هر سو بسته ای
هوش مصنوعی: دزدان از یک سو به کاروان تو حمله میکنند تا قلبها را به غارت ببرند و تو هم از هر طرف، راهها را به روی آنها بستهای.
از سر کویت به دیگر جای نتوانیم رفت
همچو اشتر بندها ما را به زانو بسته ای
هوش مصنوعی: ما از عشق و وابستگی به تو نمیتوانیم به جایی دیگر برویم، مانند شتری که با بند به زانو بسته شده است.
هیچ می دانی پریشان گشته گیسویت چرا
بسکه دلهای پریشان را به گیسو بسته ای
هوش مصنوعی: آیا میدانی چرا موهایت به این اندازه درهم و پریشان شده است؟ زیرا تو دلهای بسیاری را که خودشان پریشاناند، به گیسوی خودت گره زدهای.
گفتمش اندر برم بنشین بگفتاجای کو
در کنار از اشک چشم از هر طرف جو بسته ای
هوش مصنوعی: به او گفتم: بیا پیش من بنشین. او پاسخ داد: در کنار من کجا هستی؟ اشکهای چشمت مثل جوی از هر طرف بسته شدهاند.
ز آتش غم ای بلند اقبال اگر سوزی سزد
زآنکه دل بر عشق ترکی آتشین خو بسته ای
هوش مصنوعی: اگر از آتش غم رنج میبری، این برای تو مناسب است، چون دل تو به عشق پرحرارت ترکی وابسته است.