شمارهٔ ۴۲۱
عجب از روح مجسم بدنی ساخته ای
کس نداند به چه تدبیر و فنی ساخته ای
آزر از سنگ بت ار ساخت تو خود ای بت من
دلی از آهن واز سیم تنی ساخته ای
هیچ ازنقطه موهوم نشان نیست پدید
دل گمان برده که از اودهنی ساخته ای
تا گرفتار کنی مرغ دلم را در دام
دانه از خال وز گیسو رسنی ساخته ای
یوسف از عشق تو خود را به چه اندازد وباز
گر ببیند که چه چاه ذقنی ساخته ای
گر نخواهی دل ما را شکنی از چه به رخ
خم به خم زلف شکن در شکنی ساخته ای
دگر از تبت وچین مشک نیارند به فارس
که تو از زلف ختا وختنی ساخته ای
گل رخی غنچه لبی سرو قدی نسرین بر
بزم ما را به حقیقت چمنی ساخته ای
دارم ازخون جگر باده کباب از دل ریش
شرمسارم که به حال چومنی ساخته ای
کرده از وصل خود ار یار بلنداقبالت
ای دل ازچیست که بیت الحزنی ساخته ای
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عجب از روح مجسم بدنی ساخته ای
کس نداند به چه تدبیر و فنی ساخته ای
هوش مصنوعی: شگفتانگیز است که از روح، بدنی ساختهای که هیچکس نمیداند با چه تدبیر و هنر خاصی این کار را انجام دادهای.
آزر از سنگ بت ار ساخت تو خود ای بت من
دلی از آهن واز سیم تنی ساخته ای
هوش مصنوعی: آزر، پدر ابراهیم، مجسمهای از سنگ ساخت، اما تو خودت ای معشوق، دلی از آهن و بدنی از نقره به وجود آوردهای.
هیچ ازنقطه موهوم نشان نیست پدید
دل گمان برده که از اودهنی ساخته ای
هوش مصنوعی: هیچ نشانهای از نقطهای نامشخص وجود ندارد، اما دل گمان میکند که تو از او چیزی ساختهای.
تا گرفتار کنی مرغ دلم را در دام
دانه از خال وز گیسو رسنی ساخته ای
هوش مصنوعی: برای اینکه دل من را به دام بیندازی، از زیباییهای چهره و موهایت وسوسههای جذابی درست کردهای.
یوسف از عشق تو خود را به چه اندازد وباز
گر ببیند که چه چاه ذقنی ساخته ای
هوش مصنوعی: یوسف برای عشق تو خود را به چه حالتی درمیآورد و اگر ببیند چاه زیبایی که تو ساختهای، چه خواهد کرد؟
گر نخواهی دل ما را شکنی از چه به رخ
خم به خم زلف شکن در شکنی ساخته ای
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی دل ما را بشکنی، پس چرا زلفهای پیچدار و زیبا به خود شیرینی میکنی؟
دگر از تبت وچین مشک نیارند به فارس
که تو از زلف ختا وختنی ساخته ای
هوش مصنوعی: نیازی به آوردن مشک از تبت و چین نیست، زیرا تو با زلفهای خود عطری به وجود آوردهای که تمام فارس را معطر کرده است.
گل رخی غنچه لبی سرو قدی نسرین بر
بزم ما را به حقیقت چمنی ساخته ای
هوش مصنوعی: با حضور تو، که چون گل رخسار و لبانی غنچهای و قامتت همچون سرو و نسرین است، حقیقتاً فضای شادی و زیبایی را درGathering ما خلق کردهای.
دارم ازخون جگر باده کباب از دل ریش
شرمسارم که به حال چومنی ساخته ای
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، شرمزدهام که به خاطر حالتی که به من دادهای، مانند کسی هستم که در آتش کباب میشود.
کرده از وصل خود ار یار بلنداقبالت
ای دل ازچیست که بیت الحزنی ساخته ای
هوش مصنوعی: اگر یار تو که دارای مقام و ارزشی بالا است، به وصالت رسیده باشد، دل عزیزم چه دلیلی دارد که به اندوه و غم نشستهای؟