شمارهٔ ۴۱۸
بر آتش دلم آن مه ز مهر آب زده
ویا به عارض گلرنگ خودگلاب زده
چه تیغ ها که ز مژگان کشیده بر مریخ
چه طعنه ها که زطلعت برآفتاب زده
منجم آمد وگفتا نبودوقت خسوف
بگفتمش که مه من به رخ نقاب زده
عجب نگر که به رخ ساخته است زلف از مشک
عجب تر اینکه گره ها به مشک ناب زده
ز شیخ وشاب مجو دین ودل در این کشور
ز بسکه راه دل ودین ز شیخ وشاب زده
ز ما زمانه هر آن عقده ای که در دل داشت
گرفته است ودرآن زلف پر ز تاب زده
خرابه دل خود را به عالمی ندهم
که شاه خیمه در این منزل خراب زده
به من مگو ز چه باشد دلت چنین پرشور
بت ز بس نمکم بر دل کباب زده
عجب مدار به شهر ار به خواب کس نرود
که ترک چشم توبر خلق راه خواب زده
دونیمه زلف تو افتاده از یمین ویسار
چو مرحبی که بدوتیغ بو تراب زده
ز چشم مست تو مستی کندبلنداقبال
گمان عارف وعامی که اوشراب زده
ز بس بودطرب انگیز شعر او گوئی
نشسته در بر او زهره ورباب زده
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آتش دلم آن مه ز مهر آب زده
ویا به عارض گلرنگ خودگلاب زده
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا با جلوهگریاش آتش عشق مرا خاموش کرده و مثل گلابی که بر روی گل رخته شده، زیبایی خود را به رخ میکشد.
چه تیغ ها که ز مژگان کشیده بر مریخ
چه طعنه ها که زطلعت برآفتاب زده
هوش مصنوعی: چشمها و نگاههای زیبا چقدر قدرت و تأثیر دارند و چقدر نکتهسنجی و کنایههایی از چهره و زیبایی بر خورشید فرستاده میشود.
منجم آمد وگفتا نبودوقت خسوف
بگفتمش که مه من به رخ نقاب زده
هوش مصنوعی: نجومی آمد و گفت که زمان خسوف نیست. من به او گفتم که ماه من با پردهای روی چهرهاش پنهان شده است.
عجب نگر که به رخ ساخته است زلف از مشک
عجب تر اینکه گره ها به مشک ناب زده
هوش مصنوعی: عجب این است که زلفها به زیبایی و نرمی مانند مشک درست شدهاند، و جالبتر اینکه این گرهها به طرز بینظیری به خوبی با مشک ناب گره خوردهاند.
ز شیخ وشاب مجو دین ودل در این کشور
ز بسکه راه دل ودین ز شیخ وشاب زده
هوش مصنوعی: در این کشور، به خاطر بسیاری از مسیرهایی که به معنویت و دین منجر میشود، دیگر نمیتوان به شیخ و جوانان اتکا کرد.
ز ما زمانه هر آن عقده ای که در دل داشت
گرفته است ودرآن زلف پر ز تاب زده
هوش مصنوعی: زمانه هر ناراحتی و مسألهای که در دلش داشت را از ما گرفته و به آن زلف پرپیچ و تاب آویخته است.
خرابه دل خود را به عالمی ندهم
که شاه خیمه در این منزل خراب زده
هوش مصنوعی: دل و احساسات خود را به هیچ کس نمیسپارم، زیرا در این ویرانهای که زندگی میکنم، کسی همچون شاه در خیمهاش آرامش دارد.
به من مگو ز چه باشد دلت چنین پرشور
بت ز بس نمکم بر دل کباب زده
هوش مصنوعی: به من نگو که چرا دلت اینگونه پرشور و پرهیجان است، چون به خاطر زیبایی اوست که دل من به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و میسوزد.
عجب مدار به شهر ار به خواب کس نرود
که ترک چشم توبر خلق راه خواب زده
هوش مصنوعی: عجب نکن اگر در شهری کسی خوابش نبرد، زیرا خیره شدن به چشمان تو، دیگران را به خواب میکشاند.
دونیمه زلف تو افتاده از یمین ویسار
چو مرحبی که بدوتیغ بو تراب زده
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند دو نیمهای هستند که از راست و چپ افتادهاند، همانند زینتی که بر روی زمین با ضربه چنگ به سطحی صاف و زیبا نقش میبندد.
ز چشم مست تو مستی کندبلنداقبال
گمان عارف وعامی که اوشراب زده
هوش مصنوعی: چشمهای جذاب و مست تو باعث میشود که انسانها تحت تأثیر قرار بگیرند و خوشبختی و شانس را احساس کنند، به گونهای که هم عارفان و هم مردم عادی فکر میکنند که تو تحت تأثیر شراب هستی.
ز بس بودطرب انگیز شعر او گوئی
نشسته در بر او زهره ورباب زده
هوش مصنوعی: شعر او به قدری دلانگیز و زیباست که گویی زهره، الههی موسیقی، در کنار او نشسته و نغمههایی را مینوازد.