شمارهٔ ۳۹۸
من چیستم که دم زنم از عشق روی تو
من کیستم که راه دهندم به کوی تو
از هر طرف به سوی تو راه است واین عجب
کز هیچ سوی کس نبرد ره به سوی تو
گر غائبی ز دیده مرا حاضری به دل
ز آنروهمی مراست به دل گفتگوی تو
غفلت نگر که روز وشب اندربر منی
من هر طرف فتاده پی جستجوی تو
هر صبح وشام در نظری زآنکه صبح وشام
نوری بود ز روی تو عکسی ز موی تو
خفاش تاب دیدن خورشید نیستش
نقصان ز ما بود که نبینیم روی تو
چیزی نمانده تا که ز مستی شوم هلاک
ساقی چه باده بود مگر در سبوی تو
عمر ابد ز آب حیات ار گرفت خضر
ما راست نیز عمر ابد ز آب جوی تو
اقبال من بلنداست از آنکه چون قدت
آمد دلم صنوبری از آرزوی تو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من چیستم که دم زنم از عشق روی تو
من کیستم که راه دهندم به کوی تو
هوش مصنوعی: من کیستم که درباره عشق تو صحبت کنم و من چه کسی هستم که اجازه داشته باشم به خیابان عشق تو وارد شوم؟
از هر طرف به سوی تو راه است واین عجب
کز هیچ سوی کس نبرد ره به سوی تو
هوش مصنوعی: در هر سمت، راهی به سوی تو وجود دارد، و جالب اینکه هیچکس از هیچکدام از این راهها نمیتواند به تو برسد.
گر غائبی ز دیده مرا حاضری به دل
ز آنروهمی مراست به دل گفتگوی تو
هوش مصنوعی: اگر از دیده من غایب باشی، اما در دل من حاضر هستی، به همین خاطر در دل من همیشه از تو صحبت میکنم.
غفلت نگر که روز وشب اندربر منی
من هر طرف فتاده پی جستجوی تو
هوش مصنوعی: به غفلت توجه کن که روز و شب در حال بر من هستی. من هر طرف که مینگرم، به دنبال تو افتادهام.
هر صبح وشام در نظری زآنکه صبح وشام
نوری بود ز روی تو عکسی ز موی تو
هوش مصنوعی: هر صبح و هر شب همیشه به یاد تو هستم. چون صبح و شب، نوری است که از چهرهات میتابد و تصویری از موی تو را در ذهنم زنده میکند.
خفاش تاب دیدن خورشید نیستش
نقصان ز ما بود که نبینیم روی تو
هوش مصنوعی: خفاش به دلیل ماهیت خود نمیتواند نور خورشید را تحمل کند. در اینجا بیان شده که این مشکل از خود ماست که نمیتوانیم زیبایی و شخصیت تو را ببینیم.
چیزی نمانده تا که ز مستی شوم هلاک
ساقی چه باده بود مگر در سبوی تو
هوش مصنوعی: نزدیک به هلاکت شدم از شدت مستی، فقط میخواهم بدانم آن شرابی که مرا به این حال درآورده، چه بوده جز آن که در ظرف تو قرار دارد.
عمر ابد ز آب حیات ار گرفت خضر
ما راست نیز عمر ابد ز آب جوی تو
هوش مصنوعی: اگر خضر، که در افسانهها به آب حیات دسترسی داشت، عمر جاودان را از آن آب به دست آورد، ما نیز در زندگیامان مانند او، عمر ابدی را از آب چشمه تو خواهیم گرفت.
اقبال من بلنداست از آنکه چون قدت
آمد دلم صنوبری از آرزوی تو
هوش مصنوعی: دل من به خاطر آرزوی تو به قدری بلند و بزرگ شده که حتی از قامت تو هم فراتر رفته است.