گنجور

شمارهٔ ۳۹۵

چشمم فتد در آینه گر برجمال تو
شاید که درزمانه ببینم مثال تو
بختم سیاه گشته و آشفته خاطرم
این یک ز طره تو وآن یک زخال تو
گفتی که قامتت چو کمان از چه گشته خم
خم گشته است ز ابروی همچون هلال تو
بیرون نمی رودز سر من هوای تو
خالی نمی شود دل من از خیال تو
برحال زار خسته دلان هیچ ننگری
حیرانم از تکبر و جاه وجلال تو
ای خواجه گر مرا به غلامی کنی قبول
گه قنبر توگردم وگاهی بلال تو
اقبال من ز بسکه بلنداست و ارجمند
آخر شود نصیب دل من وصال تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمم فتد در آینه گر برجمال تو
شاید که درزمانه ببینم مثال تو
هوش مصنوعی: اگر چشمانم به آینه بیفتد و زیبایی تو را در آن ببینم، شاید بتوانم در این دنیا کسی را مانند تو پیدا کنم.
بختم سیاه گشته و آشفته خاطرم
این یک ز طره تو وآن یک زخال تو
هوش مصنوعی: سرنوشتم تیره و ذهنم آشفته شده است؛ یکی از این آشفتگی‌ها به خاطر موی تو و دیگری به خاطر خال توست.
گفتی که قامتت چو کمان از چه گشته خم
خم گشته است ز ابروی همچون هلال تو
هوش مصنوعی: تو گفتی که قامتت مثل کمان است، اما چرا اینقدر خمیده شده است؟ این خمیدگی ناشی از ابروی هلال‌مانند توست.
بیرون نمی رودز سر من هوای تو
خالی نمی شود دل من از خیال تو
هوش مصنوعی: ذهن و دل من همیشه پر از یاد توست و هیچ گاه از تفکر درباره‌ات رهایی نخواهم یافت.
برحال زار خسته دلان هیچ ننگری
حیرانم از تکبر و جاه وجلال تو
هوش مصنوعی: در حالتی که دل‌های دلسوخته و خسته‌اند، به هیچ چیز توجهی ندارم. من از خودبزرگ بینی و عظمت تو متحیر شده‌ام.
ای خواجه گر مرا به غلامی کنی قبول
گه قنبر توگردم وگاهی بلال تو
هوش مصنوعی: ای آقا، اگر از من خواهش کنی که به خدمت تو بیایم، گاهی به‌عنوان غلام قنبر تو خدمت می‌کنم و گاهی به‌عنوان بلال تو.
اقبال من ز بسکه بلنداست و ارجمند
آخر شود نصیب دل من وصال تو
هوش مصنوعی: من به خاطر مقام بلند و ارزنده‌ام، در نهایت دل من به وصال تو خواهد رسید.