گنجور

شمارهٔ ۳۸۹

دیشب من و دل تا سحر کردیم از بس گفتگو
پژمرده گردید او ز من آزرده گشتم من از او
گفتم بیا شو منزوی تاکی پی خوبان روی
گفتا برو پندم مده عقل وخرد ازمن مجو
گفتم به زلف آن صنم کم همنشینی کن دلا
گفتا تورابا من چه کار از این نصیحت ها مگو
گفتم به پیش زلف او بشنو پریشان گو مشو
گفت از پریشانی من گردیده آگه مو به مو
گفتم که زلفش در نظر آمد چوچوگانی مرا
گفتا که پس باید شوم در پیش چوگانش چوگو
گفتم که چاک زخم تو به گشت آخر گفت یار
از تار زلف وسوزن مژگان نمود او را رفو
گفتم شودکان سرو قد اندر کنار آید مرا
گفتا کنارت گر شود از اشک چشمانت چو جو
گفتم شنیدم پیش یار از من شکایت کرده ای
گفت آنکه گفته است این سخن او را به من کن روبرو
گفتم بلند اقبال کی گردد کسی درعاشقی
گفت آن زمان کز چهر دل شوید غبار آرزو

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیشب من و دل تا سحر کردیم از بس گفتگو
پژمرده گردید او ز من آزرده گشتم من از او
هوش مصنوعی: دیشب من و دلم تا صبح با هم صحبت کردیم، به گونه‌ای که دل من از گفت‌وگو خسته و دل‌زده شد و من نیز از حال او ناراحت شدم.
گفتم بیا شو منزوی تاکی پی خوبان روی
گفتا برو پندم مده عقل وخرد ازمن مجو
هوش مصنوعی: به او گفتم بیا و در انزوا زندگی کن و دل به زیبایی‌ها و خوبی‌ها بسپار. او جواب داد که برو و نصیحت‌هایت را به من نده، چرا که عقل و درک من را از من مگیر.
گفتم به زلف آن صنم کم همنشینی کن دلا
گفتا تورابا من چه کار از این نصیحت ها مگو
هوش مصنوعی: به آن زیبای دلربا گفتم که کمتر با دیگران بگرد و معاشرت کن، اما دل گفت: من و تو چه کار به این حرف‌ها داریم!
گفتم به پیش زلف او بشنو پریشان گو مشو
گفت از پریشانی من گردیده آگه مو به مو
هوش مصنوعی: به او گفتم که به زلفش نزدیک شوم و رازها را بشنوم، اما او گفت که از درهم برهمی من کاملاً مطلع شده‌ای، حتی جزئیات را هم می‌دانی.
گفتم که زلفش در نظر آمد چوچوگانی مرا
گفتا که پس باید شوم در پیش چوگانش چوگو
هوش مصنوعی: گفتم که موهایش در نظرم مانند یک بازی چوگان بود، او به من گفت که پس باید به عنوان بازیکن در پیش چوگانش قرار بگیرم.
گفتم که چاک زخم تو به گشت آخر گفت یار
از تار زلف وسوزن مژگان نمود او را رفو
هوش مصنوعی: گفتم که به زخم قلبم رسیدگی کنی، اما یار گفت که او خود را با تارهای مو و زخم‌های مژگانش ترمیم کرده است.
گفتم شودکان سرو قد اندر کنار آید مرا
گفتا کنارت گر شود از اشک چشمانت چو جو
هوش مصنوعی: گفتم که اگر آن زلف بلند در کنار من بیاید، او پاسخ داد که کنار تو تنها در صورتی می‌آید که اشک‌هایت مانند نهر جاری شوند.
گفتم شنیدم پیش یار از من شکایت کرده ای
گفت آنکه گفته است این سخن او را به من کن روبرو
هوش مصنوعی: گفتم که از تو نزد یار شکایت کرده‌ام، او گفت کسی که این را به تو گفته، باید رو در رو با من صحبت کند.
گفتم بلند اقبال کی گردد کسی درعاشقی
گفت آن زمان کز چهر دل شوید غبار آرزو
هوش مصنوعی: به او گفتم کی کسی در عشق به موفقیت می‌رسد؟ او پاسخ داد: زمانی که از دل، گرد و غبار آرزوها پاک شود.