گنجور

شمارهٔ ۳۸۷

در نافه از خطا مشک می زدبسی دم از بو
بو برد چون ز زلفت از شرم شد سیه رو
پیدا رخت به زلفت در سنبله است زهره
یا مه به برج عقرب یا شمس در ترازو
در آتش عذارت زلفت بود سمندر
از سوختن سیه شدهمچون پر پرستو
جنگ ار به مانداری داری ندانم از چیست
تیر وکمان و جوشن از ابرو ومژه ومو
جز چشم تو که کرده است صید دلم که دیده
در روزگار شیری گردد شکار آهو
دیدی که فتنه وشر بر پا شد ز هر سو
دادی به دست مستی خنجر ز چشم ابرو
تا درکنار گیرم شاید سهی قدت را
از آب چشمه چشم گردیده دامنم جو
گنج وصالت از رنج ما را به دست ناید
کاری مگر کند بخت ورنه نه زور وبازو
دوزخ مگر نباشد زآن گناهکاران
ای روبهشتی از چیست برمن نیفکنی خو
گوید که خواجه ماست الحق بلنداقبال
شعر مرا بخوانند گر بر مزار خواجو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در نافه از خطا مشک می زدبسی دم از بو
بو برد چون ز زلفت از شرم شد سیه رو
هوش مصنوعی: در گیسوی تو، بوی مشک پخش می‌شود و هر بار که این بوی خوش به مشام می‌رسد، دلم شاد می‌شود. اما وقتی از زلفت خجالت می‌کشم، چهره‌ام سیاه می‌شود.
پیدا رخت به زلفت در سنبله است زهره
یا مه به برج عقرب یا شمس در ترازو
هوش مصنوعی: لباس تو در میان سنبله‌ها نمایان است، آیا زهره یا ماه در برج عقرب قرار دارد یا خورشید در ترازوی آسمان؟
در آتش عذارت زلفت بود سمندر
از سوختن سیه شدهمچون پر پرستو
هوش مصنوعی: در آتش دل‌سوزی که از زلف تو ناشی می‌شود، مانند سمندری که از سوختن، رنگش سیاه شده، من نیز مانند پر پرنده‌ای در آتش عشق تو سوخته‌ام.
جنگ ار به مانداری داری ندانم از چیست
تیر وکمان و جوشن از ابرو ومژه ومو
هوش مصنوعی: اگر جنگی در دل داری، نمی‌دانم این احساس چیست. تیر و کمان و زره تو، از ابرو و مژه و مو تو ساخته شده است.
جز چشم تو که کرده است صید دلم که دیده
در روزگار شیری گردد شکار آهو
هوش مصنوعی: جز چشمان تو، که دل مرا به دام انداخته‌اند، چه کسی می‌تواند در این دنیا، شکار آهو شود و شیر گردد.
دیدی که فتنه وشر بر پا شد ز هر سو
دادی به دست مستی خنجر ز چشم ابرو
هوش مصنوعی: دیدی که چگونه هر سو فتنه و آشوب به راه افتاد؟ تو در اینجا به چشم و ابرو می‌نگری و به دست مستی، خنجر می‌دهی.
تا درکنار گیرم شاید سهی قدت را
از آب چشمه چشم گردیده دامنم جو
هوش مصنوعی: من به کنار تو می‌رویم تا شاید دامانم از آب چشمه چشمانت پر شود و زیبایی و قامت بلندت را در آغوش بگیرم.
گنج وصالت از رنج ما را به دست ناید
کاری مگر کند بخت ورنه نه زور وبازو
هوش مصنوعی: به دست آوردن گنج عشق و وصال نیازمند تلاش و رنج ماست، اما اگر شانس و اقبال یاری نکنند، هیچ تلاشی و قدرتی نمی‌تواند ما را به هدف برساند.
دوزخ مگر نباشد زآن گناهکاران
ای روبهشتی از چیست برمن نیفکنی خو
هوش مصنوعی: آیا جهنم وجود ندارد که از گناهکاران پر است؟ ای کسی که به بهشت می‌روی، چرا بر من گناه نمی‌کنی؟
گوید که خواجه ماست الحق بلنداقبال
شعر مرا بخوانند گر بر مزار خواجو
هوش مصنوعی: او می‌گوید که شخصیت برجسته‌ ما، شاعر ما، باید شعر مرا بر مزار خواجو بخواند.