شمارهٔ ۳۸۶
گفتمش چون بینمت ای نازنین
گفت رودر آینه خود در ببین
گفتمش اندر کجا جویم تو را
گفت در دلهای محزون غمین
گفتمش گویند هستی لامکان
گفت اندر هر مکان هستم مکین
گفتمش ره کو که آیم سوی تو
گفت راه است از یسار واز یمین
گفتمش دادم به عشقت جان ودل
گفت شرط دوستی باشد همین
گفتمش خواهم پرستیدن تو را
گفت بیرون رو ز فکر کفر ودین
گفتمش چون شد بلند اقبال من
گفتم لطف ما به حالت شد قرین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتمش چون بینمت ای نازنین
گفت رودر آینه خود در ببین
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای نازنین، وقتی تو را میبینم، میتوانی به آینه نگاه کنی و خودت را در آن ببینی.
گفتمش اندر کجا جویم تو را
گفت در دلهای محزون غمین
هوش مصنوعی: به او گفتم که در کجا تو را پیدا کنم، او پاسخ داد که در دلهای غمگین و ناراحت.
گفتمش گویند هستی لامکان
گفت اندر هر مکان هستم مکین
هوش مصنوعی: به او گفتم که میگویند وجود خارج از مکان است، او در جواب گفت که من در هر مکانی حضور دارم.
گفتمش ره کو که آیم سوی تو
گفت راه است از یسار واز یمین
هوش مصنوعی: به او گفتم که چه راهی را بروم تا به تو برسم، او پاسخ داد که راهی در سمت چپ و راست وجود دارد.
گفتمش دادم به عشقت جان ودل
گفت شرط دوستی باشد همین
هوش مصنوعی: به او گفتم که جان و دل خود را به عشق تو تقدیم کردم. او پاسخ داد که این عمل باید نشانهای از دوستی باشد.
گفتمش خواهم پرستیدن تو را
گفت بیرون رو ز فکر کفر ودین
هوش مصنوعی: به او گفتم که میخواهم تو را بپرستم، او گفت از فکر کردن به کفر و دین بیرون برو.
گفتمش چون شد بلند اقبال من
گفتم لطف ما به حالت شد قرین
هوش مصنوعی: به او گفتم که چگونه دارم روزگار خوبی را سپری میکنم و لطف و محبت ما همواره با حال خوب من همراه است.