گنجور

شمارهٔ ۳۸۱

ای ترک مشک طره کافور روی من
دور از رخ توگشته چو کافور موی من
سازی مس وجود مرا زره ده دهی
گرافکنی نظر ز کرامت به سوی من
زد آتشی به خرمن عمرم هوای او
عشق رخش بریخت به خاک آبروی من
گفتم ندانم از چه دلم مست وبی خود است
گفتا که خورده باده ناب از سبوی من
گفتم که مبتلای زکامم به سال ومه
گفتا مگر رسیده به مغز تو بوی من
گفتم که ره مرا به بهشت برین بود
گفتا بلی گرت گذر افتد به کوی من
اقبال من بلنداز آن شد که روز وشب
از سروقامت تو بود گفتگوی من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ترک مشک طره کافور روی من
دور از رخ توگشته چو کافور موی من
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا با موهای مشکی، چهره‌ات مانند کافور است و من از دیدن تو دور شده‌ام. موهای من نیز مانند کافور روشن و زیباست.
سازی مس وجود مرا زره ده دهی
گرافکنی نظر ز کرامت به سوی من
هوش مصنوعی: به من زره‌ای از مس دهی تا بتوانم به هدف برسم. نگاه تو که پر از رحمت است، مرا به سوی خود جذب می‌کند.
زد آتشی به خرمن عمرم هوای او
عشق رخش بریخت به خاک آبروی من
هوش مصنوعی: عشق او همچون آتشی به زندگیم آسیب زده و زیبایی او باعث بی‌آبرویم شده است.
گفتم ندانم از چه دلم مست وبی خود است
گفتا که خورده باده ناب از سبوی من
هوش مصنوعی: گفتم نمی‌دانم چرا دلم شاد و سرمست است، او گفت به خاطر این است که از جام من نوشیده‌ای.
گفتم که مبتلای زکامم به سال ومه
گفتا مگر رسیده به مغز تو بوی من
هوش مصنوعی: گفتم که به زکام مبتلا هستم و سال و ماه می‌گذرد، او گفت که آیا بوی من به مغزت رسیده است؟
گفتم که ره مرا به بهشت برین بود
گفتا بلی گرت گذر افتد به کوی من
هوش مصنوعی: گفتم که راه من به بهشت عالی است، او گفت: بله، اگر به کوی من بواسطه‌ای عبور کنی.
اقبال من بلنداز آن شد که روز وشب
از سروقامت تو بود گفتگوی من
هوش مصنوعی: بلندی و موقعیت من به حدی رسیده است که روز و شب همیشه درباره قامت و زیبایی تو صحبت می‌کنم.