شمارهٔ ۳۷۸
باز افتاده به یاد رخ جانان دل من
که چو نی می کشد امشب همی افغان دل من
دگر اندیشه ز دوزخ ننماید دل من
گوید ار قصه ای از غصه هجران دل من
شد چودور از لب و دندان من آن تنگ دهان
تنگ چون دیده موری شده از آن دل من
پیش محراب دوابروی وی آوردنماز
شد ز کافر بچه ای تازه مسلمان دل من
دل من زلف تو را کرده پریشان ای دوست
یا که از زلف تو گردیده پریشان دل من
سرو بالائی وگل چهره و سنبل گیسو
با وجود تو ندارد سر بستان دل من
چشم مست تو شنیدم بودش میل کباب
کاین چنین ز آتش عشقت شده بریان دل من
خسته گشتم ز سراغ دل گمگشته خود
شده از عشق توچون بی سروسامان دل من
یوسف آسا به زنخدان وخم طره تو
گاه درچاه وگه افتاده به زندان دل من
کرد بدبختی وسختی که نشد خون زغمت
اینک ازکرده خودگشته پشیمان دل من
هرکه بشنید مرا گفت بلنداقبال است
چون رسید از لب لعب تو به درمان دل من
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز افتاده به یاد رخ جانان دل من
که چو نی می کشد امشب همی افغان دل من
هوش مصنوعی: دل من بار دیگر به یاد چهره محبوبش افتاده است، در حالی که همچون نی، امشب بارها ناله و شکایت میکند.
دگر اندیشه ز دوزخ ننماید دل من
گوید ار قصه ای از غصه هجران دل من
هوش مصنوعی: دل من دیگر به فکر عذاب و درد نیست، آنچه میگوید این است که اگر داستانی از دلتنگی و فراقش بگویند، خوشحال میشود.
شد چودور از لب و دندان من آن تنگ دهان
تنگ چون دیده موری شده از آن دل من
هوش مصنوعی: از لب و دندان من، حالتی شبیه به یک دایره تنگ به وجود آمده است، گویی دهانم به قدری تنگ شده که مانند چشمی کوچک به نظر میرسد و دل من نیز به خاطر این وضعیت، دچار تنگنا شده است.
پیش محراب دوابروی وی آوردنماز
شد ز کافر بچه ای تازه مسلمان دل من
هوش مصنوعی: در برابر محراب، دو ابروی او برایم نماز را به تصویر کشید و دل من به خاطر او که از کافر به تازگی مسلمان شده بود، به صفای خاصی رسید.
دل من زلف تو را کرده پریشان ای دوست
یا که از زلف تو گردیده پریشان دل من
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلفهای تو آشفته شده است، ای دوست؛ یا اینکه به واسطه زلفهای تو، دل من دچار پریشانی شده است.
سرو بالائی وگل چهره و سنبل گیسو
با وجود تو ندارد سر بستان دل من
هوش مصنوعی: تو با زیباییهایت، چون سرو بلند و گل و سنبل، باعث میشوی که هیچ چیز دیگری در دل من جایی نداشته باشد.
چشم مست تو شنیدم بودش میل کباب
کاین چنین ز آتش عشقت شده بریان دل من
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو را میگویند که به کباب میل دارد، این است که دل من به خاطر آتش عشق تو سوخته و در حال کباب شدن است.
خسته گشتم ز سراغ دل گمگشته خود
شده از عشق توچون بی سروسامان دل من
هوش مصنوعی: خسته شدم از جستجوی دلم که در عشق تو گمشده است، مانند دلی که هیچ آرامشی ندارد.
یوسف آسا به زنخدان وخم طره تو
گاه درچاه وگه افتاده به زندان دل من
هوش مصنوعی: یوسف، با زیبایی و خوشحالیاش، گاهی به دام عشق و دلباختگی من میافتد و گاهی هم در دنیای غم و اندوه به دام میافتد.
کرد بدبختی وسختی که نشد خون زغمت
اینک ازکرده خودگشته پشیمان دل من
هوش مصنوعی: بدبختی و سختیهایی که کشیدم، نتوانست مرا از عشق به تو دور کند؛ حالا از کارهایی که کردهام پشیمانم و دلم پر از غم است.
هرکه بشنید مرا گفت بلنداقبال است
چون رسید از لب لعب تو به درمان دل من
هوش مصنوعی: هر کسی که صدای مرا میشنود، میگوید که من خوشبخت و خوشاقبال هستم، زیرا وقتی لبهای معشوق تو را میبینم، درد دل من درمان میشود.