شمارهٔ ۳۷۷
هر که را بدخو است یار آگه بود از حال من
دوزخی در قعر نار آگه بود ازحال من
کس نداند چون بود حال دلم در زلف تو
صعوه در کام مار آگه بود از حال من
بی می لعل لبت افتاده ام چون چشم تو
هر که افتد درخمار آگه بود از حال من
نه به غیر من تنی دارد خبر از جور تو
نه کسی جز کردگار آگه بود از حال من
شب زهجرانت نداند کس چه سانم تا به روز
مرده شاید درمزار آگه بود از حال من
دور ازگلزار رویت ای به رخ چون نوبهار
در خزان باید هزار آگه بود از حال من
از بلند اقبال از حالم چه می جوئی سراغ
او کجا یک از هزار آگه بود ازحال من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر که را بدخو است یار آگه بود از حال من
دوزخی در قعر نار آگه بود ازحال من
هوش مصنوعی: هر کسی که رفتار بدی دارد، دوستش آگاه است از وضعیت من، مانند دوزخی که در اعماق آتش، از حال و روز من آگاهی دارد.
کس نداند چون بود حال دلم در زلف تو
صعوه در کام مار آگه بود از حال من
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیداند که حال دلم چگونه است، مثل پرندهای در چنگال مار. اگر او از وضعیت من باخبر بود، چه میکرد؟
بی می لعل لبت افتاده ام چون چشم تو
هر که افتد درخمار آگه بود از حال من
هوش مصنوعی: من به خاطر شراب لبهای لعلفام تو در حالتی گیج و بیرمق افتادهام، مثل کسی که به چشمان تو نگاه کند و از حال و روز من باخبر شود.
نه به غیر من تنی دارد خبر از جور تو
نه کسی جز کردگار آگه بود از حال من
هوش مصنوعی: هیچکس جز من از ظلم و ستم تو باخبر نیست و هیچکس دیگری جز خداوند از وضعیت من آگاهی ندارد.
شب زهجرانت نداند کس چه سانم تا به روز
مرده شاید درمزار آگه بود از حال من
هوش مصنوعی: در شب غم دوری تو، هیچکس نمیداند من چه حالی دارم. شاید وقتی به روز مرگم برسد، در قبرستان کسی از احوال من باخبر شود.
دور ازگلزار رویت ای به رخ چون نوبهار
در خزان باید هزار آگه بود از حال من
هوش مصنوعی: در دوری از چهرهات، ای که رویت مانند بهار در میان خزان است، باید هزاران آگاهی از وضعیت من داشته باشی.
از بلند اقبال از حالم چه می جوئی سراغ
او کجا یک از هزار آگه بود ازحال من
هوش مصنوعی: از حالت خوب من چه خبر میخواهی؟ او که میتواند از حال من باخبر باشد، یکی از هزار نفر هم نیست.