شمارهٔ ۳۷۰
گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن
گفتمش در پیش شمع رخ مرا پروانه کن
گفت دارم زلف چون زنجیر و روی چون پری
گفتمش پس چهره بنما ومرا دیوانه کن
گفت خالم دانه است وطره ام دام بلا
گفتم اورامبتلای دامم از آن دانه کن
گفت می نوشی که تا بدهم تو را گفتم بلی
گردش چشمت خمارم کرده در پیمانه کن
گفت چون شد دل تورا گفتم ندارم زوخبر
گفت شد آشفته در زلفم سراغ از شانه کن
چون بلنداقبال گفتا قابل تعمیر شو
گفتمش چون او مرا هم سر به سر ویرانه کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن
گفتمش در پیش شمع رخ مرا پروانه کن
هوش مصنوعی: دوست گفت اگر عاشق هستی باید مانند پروانه بسوزی. من به او گفتم، در برابر شمع، صورت من را هم مانند پروانه بسوزان.
گفت دارم زلف چون زنجیر و روی چون پری
گفتمش پس چهره بنما ومرا دیوانه کن
هوش مصنوعی: او گفت که زلفهایش مثل زنجیر و صورتش مثل پریست. من هم از او خواستم که چهرهاش را نشان بدهد تا مرا دیوانه کند.
گفت خالم دانه است وطره ام دام بلا
گفتم اورامبتلای دامم از آن دانه کن
هوش مصنوعی: خالم گفت که موهایم مانند دانهای است که به دام بلا دچار میشود. من در جواب گفتم که خودم در دام این بلا گرفتار شدم و از همان دانه به دام افتادهام.
گفت می نوشی که تا بدهم تو را گفتم بلی
گردش چشمت خمارم کرده در پیمانه کن
هوش مصنوعی: میگوید که وقتی میخواهی بنوشی تا من نیز به تو چیزی بدهم، جواب دادم بله، اما چشمان زیبا و دلربایت من را مست و خمار کردهاند، پس در این پیمانه چیزی بریز.
گفت چون شد دل تورا گفتم ندارم زوخبر
گفت شد آشفته در زلفم سراغ از شانه کن
هوش مصنوعی: گفتی که دل تو چه حالتی دارد، من هم گفتم که از این موضوع خبری ندارم. او گفت که در حالت پریشان من، از موهای من سوال کرد که آیا میتواند شانهام را ببیند.
چون بلنداقبال گفتا قابل تعمیر شو
گفتمش چون او مرا هم سر به سر ویرانه کن
هوش مصنوعی: وقتی که شخص خوششانسی به من گفت که باید اصلاح شوم، به او گفتم که چون او خود نیز مرا به طور کامل ویران میکند.