گنجور

شمارهٔ ۳۶۲

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان
آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان
نه دل اندربر من باشد ونه دلبر من
دلبرم را به بر ودل بر من بازرسان
تا که گل شد زچمن روی چمن گشت چومن
صوت بلبل به گل وگل به چمن بازرسان
روز وشبناله کشددل به برم چون ناقوس
بت کافر دل ما را به شمن بازرسان
عهدکردم که کنم جان به نثار قدمش
به منش تا رمقی هست به من بازرسان
نشکنم عهد به زلفش قسم انشاء الله
یا ربم زود به آن عهد شکن بازرسان
گشت چون نافه دل تنگ من از غم پرخون
آهوی وحشی ما را به ختن بازرسان
بکن از وصل رخ یار بلنداقبالم
آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان
آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان
هوش مصنوعی: ای خدا، عمر گرانبها و گذشته‌ام را به من برگردان تا بتوانم آن ارزشمندترین درهم را که در بهشت است، دوباره ببینم.
نه دل اندربر من باشد ونه دلبر من
دلبرم را به بر ودل بر من بازرسان
هوش مصنوعی: نه دل من در کنار من است و نه معشوقه‌ام در کنار من. معشوقه‌ام را در آغوش دارم، اما دل من در کنارش نیست و آن را به دقت بررسی می‌کنم.
تا که گل شد زچمن روی چمن گشت چومن
صوت بلبل به گل وگل به چمن بازرسان
هوش مصنوعی: زمانی که گل از چمن رویید، چمن به سمت گل حرکت کرد و صدای بلبل به گل رسید و گل به چمن پیام داد.
روز وشبناله کشددل به برم چون ناقوس
بت کافر دل ما را به شمن بازرسان
هوش مصنوعی: روز و شب دل من به یاد تو بی‌تاب و restless است، مانند ناقوسی که صدایش به گوش همه می‌رسد و دل ما را مشغول می‌کند.
عهدکردم که کنم جان به نثار قدمش
به منش تا رمقی هست به من بازرسان
هوش مصنوعی: من عهد کرده‌ام که جانم را فدای قدم‌های او کنم، و تا زمانی که از انرژی و قوتی در من باقی است، با او همراهی کنم.
نشکنم عهد به زلفش قسم انشاء الله
یا ربم زود به آن عهد شکن بازرسان
هوش مصنوعی: نمی‌شکنم پیمانم را به موهایش قسم، ان‌شاءالله. خداوندا، زودتر مرا به آن عهدشکن برسان.
گشت چون نافه دل تنگ من از غم پرخون
آهوی وحشی ما را به ختن بازرسان
هوش مصنوعی: وقتی دل ناراحت من مانند گیسوی پریشان می‌شود و از غم پر می‌شود، آهوی وحشی ما را به سرزمین ختن می‌فرستد تا از حال ما باخبر شوند.
بکن از وصل رخ یار بلنداقبالم
آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان
هوش مصنوعی: از وصال چهره ی محبوبم آسایش و خوشبختی فراهم کن، که آن یار دوررفته ما را به سرزمین خویش بازگرداند.