شمارهٔ ۳۶۳
نیست غم پروانه را از سوختن
بایداز اوعلم عشق آموختن
خواهی ار روشندلی مانند شمع
آتشی باید به جان افروختن
ریخت چشمم در دلم خون هر چه بود
ز آن تلف آمد وز این اندوختن
جامه صبرم که شددر هجر چاک
جز ز دست وصل نایددوختن
خویش را پروانه کن پروا نکن
ای بلند اقبال اندرسوختن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیست غم پروانه را از سوختن
بایداز اوعلم عشق آموختن
هوش مصنوعی: پروانهای که میسوزد، دغدغهای از سوختن خود ندارد. از او باید یاد گرفت که عشق را چگونه تجربه کرد.
خواهی ار روشندلی مانند شمع
آتشی باید به جان افروختن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند شمع، روشنایی و دانش را در دل دیگران به وجود بیاوری، باید خودت آتش عشق و شور را در دل درونی خود شعلهور کنی.
ریخت چشمم در دلم خون هر چه بود
ز آن تلف آمد وز این اندوختن
هوش مصنوعی: چشم من گویی خون گریه میکند و هر آنچه که در دل داشتم از بین رفته است و از این دلتنگی چیزی به یادگار نمانده.
جامه صبرم که شددر هجر چاک
جز ز دست وصل نایددوختن
هوش مصنوعی: جامه صبر من که در جدایی پاره شده است، فقط از دست وصل میتوان دوباره دوخت.
خویش را پروانه کن پروا نکن
ای بلند اقبال اندرسوختن
هوش مصنوعی: خودت را مثل پروانه آزاد و بیپروا قرار بده و نگران چیزی نباش، زیرا خوششانسی تو در درون این رنج و سوزش نهفته است.