گنجور

شمارهٔ ۳۵۷

آگه نیی که بیتو شب و روز چون کنیم
دل را کنیم خون وز چشمان برون کنیم
جور وجفا هر آنچه توافزون کنی به ما
ما با توطور مهر ووفا را فزون کنیم
دیوانه راست جای به زنجیر زلف تو
زنجیر گشته به که خیال جنون کنیم
گفتی کنیم صبر وسکون در فراق تو
طاقت دگر نمانده که صبر و سکون کنیم
عشاق چهره از غم دل زرد کرده اند
ما رخ ز خون دیده همی لاله گون کنیم
ای دل به حیرتم که شکایت به هجر دوست
از جورچرخ یاکه ز بخت زبون کنیم
اقبال ما چوگشته بلنداز وصال دوست
هر عشرتی که هست بیا تاکنون کنیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آگه نیی که بیتو شب و روز چون کنیم
دل را کنیم خون وز چشمان برون کنیم
هوش مصنوعی: آیا خبر داری که در شب و روز چطور دل را به درد می‌آوریم و اشک‌ها را از چشمان بیرون می‌ریزیم؟
جور وجفا هر آنچه توافزون کنی به ما
ما با توطور مهر ووفا را فزون کنیم
هوش مصنوعی: هر چه ظلم و بی‌مهری به ما بیشتری داشته باشی، ما محبت و وفاداری‌امان به تو را بیشتر خواهیم کرد.
دیوانه راست جای به زنجیر زلف تو
زنجیر گشته به که خیال جنون کنیم
هوش مصنوعی: دیوانه واقعی به زنجیر موهای تو پرداخته است، و به این ترتیب، این زنجیر بهتر از آن است که ما به خیال جنون بپردازیم.
گفتی کنیم صبر وسکون در فراق تو
طاقت دگر نمانده که صبر و سکون کنیم
هوش مصنوعی: گفتی که در دوری‌ات صبر و آرامش داشته باشیم، اما دیگر توان و طاقت برای تحمل این فراق را نداریم.
عشاق چهره از غم دل زرد کرده اند
ما رخ ز خون دیده همی لاله گون کنیم
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر غم دل، رنگ چهره‌شان را زرد کرده‌اند. ما نیز با اشک‌هامان، گونه‌های خود را مانند گل سرخ می‌سازیم.
ای دل به حیرتم که شکایت به هجر دوست
از جورچرخ یاکه ز بخت زبون کنیم
هوش مصنوعی: ای دل، من در حیرتم که باید درباره‌ی دوری از دوست، شکایت کنیم یا به زبونی و بدبختی خود در برابر تقدیر شاکی باشیم.
اقبال ما چوگشته بلنداز وصال دوست
هر عشرتی که هست بیا تاکنون کنیم
هوش مصنوعی: وقتی که دل ما از وصال دوست سرشار شده، هر لذتی که وجود دارد را بیایید تا به حال تجربه کنیم.