شمارهٔ ۳۵۰
ما به یاد آن پری دیوانه ایم
خلق پندارند ما فرزانه ایم
تا به جانان آشنا گردیم ما
از همه اهل جهان بیگانه ایم
مرد و زن ما را نصیح گوولی
ما به کار عاشقی مردانه ایم
طایر آسا پیش زلف وخال دوست
مبتلای دام بهر دانه ایم
حور وکوثر گر طلب زاهدکند
ما طلبکار وی ومیخانه ایم
شمع رخ هر جا فروزد دیار ما
سوختن را پر زنان پروانه ایم
تا مگر چنگی به زلف او زنیم
از غمش دل ریش تر از شانه ایم
میل می خوردن گر آن دلبر کند
تا نهیمش لب به لب پیمانه ایم
چون بلنداقبال ای گنج مراد
تا دهیمت جا به دل ویرانه ایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما به یاد آن پری دیوانه ایم
خلق پندارند ما فرزانه ایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر یاد آن پری دیوانه به سر میبریم و دیگران گمان میکنند که ما انسانهای عاقل و با تدبیری هستیم.
تا به جانان آشنا گردیم ما
از همه اهل جهان بیگانه ایم
هوش مصنوعی: برای آشنا شدن با معشوق، ما از همه افراد دنیا بیگانه شدهایم.
مرد و زن ما را نصیح گوولی
ما به کار عاشقی مردانه ایم
هوش مصنوعی: عزیزان، ما را نصیحت نکنید؛ ما در عشق بهطور شجاعانه و با تمام وجود فعالیت داریم.
طایر آسا پیش زلف وخال دوست
مبتلای دام بهر دانه ایم
هوش مصنوعی: پرندهای همچون آسا به سوی زلف و خال دوست پرواز میکند و ما در دام عشق او گرفتار شدهایم، همچون مرغی که برای دانهای در تله افتاده است.
حور وکوثر گر طلب زاهدکند
ما طلبکار وی ومیخانه ایم
هوش مصنوعی: اگر زاهدان حور و کوثر را بخواهند، ما خود درخواستکننده هستیم و در واقع ما مهمان و سرخوردهٔ میخانهایم.
شمع رخ هر جا فروزد دیار ما
سوختن را پر زنان پروانه ایم
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی مثل شمعی درخشیده، سرزمین ما نیز دچار سوختن و درد است، چرا که ما مانند پروانهای هستیم که در برابر نور، به سوی سوزش میرویم.
تا مگر چنگی به زلف او زنیم
از غمش دل ریش تر از شانه ایم
هوش مصنوعی: ما به دنبال این هستیم که با زیباییهای زلف او ارتباطی برقرار کنیم، زیرا دل ما از درد و غم او بیشتر از آنچه که موهایمان بر روی شانهمان ریخته، آسیبدیده است.
میل می خوردن گر آن دلبر کند
تا نهیمش لب به لب پیمانه ایم
هوش مصنوعی: اگر محبوب ما بخواهد که می بخوریم، ما هم آمادهایم تا با هم دربارهی آن صحبت کنیم و سر شیشهی می بنوشیم.
چون بلنداقبال ای گنج مراد
تا دهیمت جا به دل ویرانه ایم
هوش مصنوعی: ای گنجای که آرزوی ما هستی، چون بخت و اقبال بلندی داری، به ما جا و مکانی ده که در دل این ویرانهی بیحالی که داریم، آرامش پیدا کنیم.