گنجور

شمارهٔ ۳۵

با طلعتت به گلشن وصحرا چه حاجت است
درخدمتت به سیر وتماشا چه حاجت است
خود با خیال روی تومشغول صحبتم
گلزار و صوت بلبل شیدا چه حاجت است
از لعل روح بخش توگشتیم زنده دل
دل را به معجزات مسیحا چه حاجت است
مست ار کسی به یک دو سه مینای می شود
او را به هفت گنبد مینا چه حاجت است
مستی چنین خوش است که بی می کند کسی
مستم زچشم مست تو صهبا چه حاجت است
فرمان ز شه رسید که ما فاش می خوریم
از شیخ وشحنه خواهش امضا چه حاجت است
خود آگهی ز حال دل وآرزوی دل
بر درگه تو عرض تقاضا چه حاجت است
وامق اگر شوم همه عاشق شوم تو را
بنمایی ار عذار به عذرا چه حاجت است
صنعان اگر شوم همه مقصود من توئی
ورنه مرا به آن بت ترسا چه حاجت است
او هست وهیچ نیست جز او هرچه هست از اوست
زاهد تو را ز لا وز الا چه حاجت است
ز ایمان وکفر بگذر ودلبر پرست شو
رفتن به کعبه یا به کلیسا چه حاجت است
تو عندلیب گلشن جانی نه بوم شوم
ماندن در این خرابه دنیا چه حاجت است
از خاک وخشت بستر وبالین نهاده اند
بر فرش های اطلس ودیبا چه حاجت است
شعر بلند اقبال ار آیدت به دست
دیگر تورا به گوهر دریا چه حاجت است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با طلعتت به گلشن وصحرا چه حاجت است
درخدمتت به سیر وتماشا چه حاجت است
هوش مصنوعی: با زیبایی و چهره نورانیت، به باغ و دشت نیازی نیست؛ زیرا در کنار تو، نیازی به گشت و گذار و تماشای دیگر مناظر ندارم.
خود با خیال روی تومشغول صحبتم
گلزار و صوت بلبل شیدا چه حاجت است
هوش مصنوعی: من خودم را با فکر کردن به چهره‌ات مشغول کرده‌ام و در کنار این، گلستان و آواز بلبل عاشق را چه نیازی دارم؟
از لعل روح بخش توگشتیم زنده دل
دل را به معجزات مسیحا چه حاجت است
هوش مصنوعی: از نیروی جان‌بخش تو زنده و شاداب شده‌ایم، دیگر به معجزات مسیحی نیازی نداریم.
مست ار کسی به یک دو سه مینای می شود
او را به هفت گنبد مینا چه حاجت است
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر چند جرعه می شراب مست شود، دیگر چه نیازی دارد که به هفت آسمان یا گنبد مینا برسد؟
مستی چنین خوش است که بی می کند کسی
مستم زچشم مست تو صهبا چه حاجت است
هوش مصنوعی: مستی اینقدر زیبا است که اگر کسی به خاطر می مشروب نداشته باشد، فقط با نگاه پر از مستی تو، به شدت مست می‌شود و نیازی به شراب ندارد.
فرمان ز شه رسید که ما فاش می خوریم
از شیخ وشحنه خواهش امضا چه حاجت است
هوش مصنوعی: فرمان از سوی پادشاه صادر شده که ما به طور علنی از شیخ و شحنه درخواست می‌کنیم که نیاز به امضای آنها نیست.
خود آگهی ز حال دل وآرزوی دل
بر درگه تو عرض تقاضا چه حاجت است
هوش مصنوعی: نیازی به نشان دادن حال و آرزوی دلم در درگاه تو نیست، زیرا خودت از آن باخبری.
وامق اگر شوم همه عاشق شوم تو را
بنمایی ار عذار به عذرا چه حاجت است
هوش مصنوعی: اگر من هم عاشق شوم، کافی است که تو چهره‌ات را به عذرای زیبا نشان دهی، دیگر نیازی به هیچ چیز نیست.
صنعان اگر شوم همه مقصود من توئی
ورنه مرا به آن بت ترسا چه حاجت است
هوش مصنوعی: اگر من در هر زمینه‌ای حرفه‌ای شوم، هدف و مقصود من تنها تو هستی، وگرنه برای من چه نیازی به آن بت ترسا وجود دارد؟
او هست وهیچ نیست جز او هرچه هست از اوست
زاهد تو را ز لا وز الا چه حاجت است
هوش مصنوعی: او وجود دارد و هیچ چیز دیگری جز او وجود ندارد. هر چه هست، از او نشأت می‌گیرد. ای زاهد، به چیزی که نه از او آمده و نه به او مرتبط است، چه نیاز داری؟
ز ایمان وکفر بگذر ودلبر پرست شو
رفتن به کعبه یا به کلیسا چه حاجت است
هوش مصنوعی: از ایمان و بی‌ایمانی فراتر برو و به دوست واقعی خود عشق بورز. رفتن به مکان‌های مقدس مانند کعبه یا کلیسا چه فایده‌ای دارد؟
تو عندلیب گلشن جانی نه بوم شوم
ماندن در این خرابه دنیا چه حاجت است
هوش مصنوعی: تو مانند بلبل باغ هستی و نه مانند جغدی که در این خرابه دنیا زندگی کند. ماندن در این دنیای نابود شده چه نیازی دارد؟
از خاک وخشت بستر وبالین نهاده اند
بر فرش های اطلس ودیبا چه حاجت است
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که انسان‌ها از مواد اولیه ساده و بی‌ارزش مانند خاک و خشت، برای خود بستر و محل خواب ساخته‌اند، اما اکنون بر فرش‌های گرانبهایی همچون اطلس و دیبا می‌نشینند. این بیان نشان‌دهنده‌ی تضاد میان سادگی اولیه و تجملات امروزی است و اینکه در زندگی، بهره بردن از نعمت‌ها و تجملات نیازی واقعی ندارد.
شعر بلند اقبال ار آیدت به دست
دیگر تورا به گوهر دریا چه حاجت است
هوش مصنوعی: اگر شعر بلند اقبال به دستت بیفتد، دیگر نیازی نیست که به جواهرات دریا فکر کنی.