شمارهٔ ۳۴۱
تا گدای درتوام شاهم
شاه را رشک آید از جاهم
مهر وماهم مطیع فرمانند
حرکتشان بود به دلخواهم
بی خبر گرچه از خودم لیکن
از بدونیک دهر آگاهم
من خلیل نشسته درآذر
یوسف اوفتاده درچاهم
تن چوکاه است وجان چو دانه خوش است
که جدا دانه گردد از کاهم
بر رخم پرده از غبار تن است
پرده چون از رخ افکنم ماهم
گفتم ای دل ز رازهای نهان
سخنی بازگو ز هر راهم
گفت خامش مگر نمی دانی
محرم خاص خلوت شاهم
ای خوش آندم که چون بلنداقبال
بنشینیم ما و اوباهم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا گدای درتوام شاهم
شاه را رشک آید از جاهم
هوش مصنوعی: من تا درخانهات خدمتگزارم، حتی شاه بزرگ هم به مقام و موقعیت من حسادت میکند.
مهر وماهم مطیع فرمانند
حرکتشان بود به دلخواهم
هوش مصنوعی: خورشید و ماه به فرمان من هستند و حرکت آنها طبق خواسته من انجام میشود.
بی خبر گرچه از خودم لیکن
از بدونیک دهر آگاهم
هوش مصنوعی: هرچند از خودم بیخبرم، اما از کمبودهای زمان و روزگار آگاه هستم.
من خلیل نشسته درآذر
یوسف اوفتاده درچاهم
هوش مصنوعی: من مانند خلیل پیشگاه آتش نشستهام و یوسف در چاه گرفتار شده است.
تن چوکاه است وجان چو دانه خوش است
که جدا دانه گردد از کاهم
هوش مصنوعی: بدن مانند چالهای است و جان همچون دانهای خوشحال است که قرار است از آن چاله جدا شود.
بر رخم پرده از غبار تن است
پرده چون از رخ افکنم ماهم
هوش مصنوعی: اگر غبار جسمم را از چهرهام کنار بزنم، زیباییام مانند ماه روشن خواهد شد.
گفتم ای دل ز رازهای نهان
سخنی بازگو ز هر راهم
هوش مصنوعی: ای دل، رازهای پنهان را بگو و از هر مسیر خود صحبت کن.
گفت خامش مگر نمی دانی
محرم خاص خلوت شاهم
هوش مصنوعی: گفت ساکت باش، آیا نمیدانی که تنها افراد خاص حق دارند در خلوت شاه حضور داشته باشند؟
ای خوش آندم که چون بلنداقبال
بنشینیم ما و اوباهم
هوش مصنوعی: چه لحظهای خوب و خوش است که با یکدیگر، در کنار کسی که بخت بلندی دارد، بنشینیم و گفتگو کنیم.