گنجور

شمارهٔ ۳۴۰

نه از وصل تو دلشادم نه درهجر توغمگینم
خیال عشق رویت کرده از بس عاقبت بینم
به امید وصالت در فراقت شاد ومسرورم
ز تشویش فراقت در وصالت زار وغمگینم
مرا تا بت پرستی گشته از عشق رخت آئین
نه پروا دیگر از کفر است ونه اندیشه از دینم
شبی درخواب دیدم می کنم با طره ات بازی
شدم بیدار و بوی مشک می آمد ز بالینم
کفن درم به تن خیزم ز جا گیرم حیات از سر
چودر قبرم گذارندار شود نام توتلقینم
توراخورشید ومه گر سر زده است از چاک پیراهن
مرا بنگر که اندر دامن افتاده است پروینم
ز عکس عارضت چشمم گلستانی بود پرگل
که گرداگرد اوآمد زخار مژه پرچینم
تورادر بندگی هستم چوقمری طوق درگردن
زنی همچون خروس از تاج اگر بر سر تبر زینم
سزدگر چون بلنداقبال مدحت گویم از خسرو
چولعل شکرافشانت ز بس شعر است شیرینم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه از وصل تو دلشادم نه درهجر توغمگینم
خیال عشق رویت کرده از بس عاقبت بینم
هوش مصنوعی: نه از بودن تو خوشحالم و نه از دوری‌ات ناراحت. فقط فکر عشق و زیبایی‌ات ذهنم را مشغول کرده و به آینده‌ام می‌اندیشم.
به امید وصالت در فراقت شاد ومسرورم
ز تشویش فراقت در وصالت زار وغمگینم
هوش مصنوعی: در انتظار دیدارت، در دوری‌ات شاد و خوشحالم، اما در حالی که از دوری‌ات نگرانم، در وصالت به شدت گریه کرده و غمگین هستم.
مرا تا بت پرستی گشته از عشق رخت آئین
نه پروا دیگر از کفر است ونه اندیشه از دینم
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به تو، به جایی رسیدم که دیگر هیچ توجهی به اصول و قوانین دین و کفر ندارم. فقط به پرستش تو مشغولم و دیگر برایم مهم نیست که چه نامی بر این حالت می‌گذارند.
شبی درخواب دیدم می کنم با طره ات بازی
شدم بیدار و بوی مشک می آمد ز بالینم
هوش مصنوعی: یک شب در خواب دیدم که با موهایت سرگرم بازی هستم. وقتی بیدار شدم، بوی عطر مشک از بالینم به مشامم رسید.
کفن درم به تن خیزم ز جا گیرم حیات از سر
چودر قبرم گذارندار شود نام توتلقینم
هوش مصنوعی: با پوشیدن کفن، از مکان خود برخیزم و حیات را از نو آغاز کنم، و نام تو را در هنگام تلقین به من بگویند.
توراخورشید ومه گر سر زده است از چاک پیراهن
مرا بنگر که اندر دامن افتاده است پروینم
هوش مصنوعی: اگر تابش نور خورشید و ماه از چاک پیراهن من نمایان شده است، به من نگاه کن که ستاره پروین در دامن من افتاده است.
ز عکس عارضت چشمم گلستانی بود پرگل
که گرداگرد اوآمد زخار مژه پرچینم
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو چنان زیبایی دارد که چشمم مانند گلستانی پر از گل شده است و مژه‌هایم مانند حصاری دور آن را احاطه کرده‌اند.
تورادر بندگی هستم چوقمری طوق درگردن
زنی همچون خروس از تاج اگر بر سر تبر زینم
هوش مصنوعی: من در خدمت تو هستم، مانند مرغی که گردن بند می‌زند. اگر تاجی بر سر بگذارم، مانند خروسی می‌شوم که آماده است.
سزدگر چون بلنداقبال مدحت گویم از خسرو
چولعل شکرافشانت ز بس شعر است شیرینم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از بزرگ‌مردی چون خسرو یاد کنم، سزاوار است که به ستایش او بپردازم، چرا که زیبایی او مانند گوهری درخشان است و به خاطر آن، شعرهایم شیرین و دلنشین شده‌اند.