شمارهٔ ۳۳۹
تا که خود را ز بر دوست جدا میبینم
مبتلای غم و در بند بلا میبینم
دل و جانم اگر از عشق فنا شد، غم نیست
که بقای همه را من به فنا میبینم
میندانم به حقیقت که چه باشد در عشق
که از او رابطهٔ شاه و گدا میبینم
سر مویی ز طبیبان نکشم منت از آنک
درد خود را به لب یار دوا میبینم
پادشاهی کنم ار سایه به سر افکندم
زلف او را به صفت پرّ هما میبینم
به خدا ذرهای از پرتو روی مه ماست
این همه نور که با مهر سما میبینم
هر کجا مینگرم پرتو نور رخ اوست
از چراغ دل و دیده چه ضیا میبینم
کی کجا کس ز دم عیسی روح الله دید
فیضهایی که من از باد صبا میبینم
دوش وقت سحر آورد مرا مژده و گفت
دلبرت را به سر صلح و صفا میبینم
گفتمش یار کجا بود و چه فرمود مگر
که تو را این همه با فرّ و بها میبینم
گفت میگفت مرا هست بلنداقبالی
که نوازم گرش از وصل روا میبینم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا که خود را ز بر دوست جدا میبینم
مبتلای غم و در بند بلا میبینم
هوش مصنوعی: هرگاه که خود را از محبوب دور میبینم، دچار غم و درگیر مشکلات میشوم.
دل و جانم اگر از عشق فنا شد، غم نیست
که بقای همه را من به فنا میبینم
هوش مصنوعی: اگر دل و جانم به خاطر عشق از بین برود، نگران نیستم چون میبینم که همه چیز در حال نابودی است.
میندانم به حقیقت که چه باشد در عشق
که از او رابطهٔ شاه و گدا میبینم
هوش مصنوعی: نمیدانم در عشق حقیقت چیست، اما آنقدر تاثیرگذار است که میبینم بین پادشاه و گدا رابطهای برقرار است.
سر مویی ز طبیبان نکشم منت از آنک
درد خود را به لب یار دوا میبینم
هوش مصنوعی: من برای درمان درد خود از هیچ دکتری کمک نمیخواهم، زیرا میبینم که درمان واقعیام در لبخند و نزدیکی معشوقم نهفته است.
پادشاهی کنم ار سایه به سر افکندم
زلف او را به صفت پرّ هما میبینم
هوش مصنوعی: اگر سایه او بر سرم بیفتد، میتوانم پادشاهی کنم و زلف او را به زیبایی پرندۀ هما میبینم.
به خدا ذرهای از پرتو روی مه ماست
این همه نور که با مهر سما میبینم
هوش مصنوعی: به خدا قسم، این همه نوری که از آسمان میبینم، فقط یک بخش کوچکی از زیبایی و درخشش چهره معشوق ماست.
هر کجا مینگرم پرتو نور رخ اوست
از چراغ دل و دیده چه ضیا میبینم
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم، تابش نور روی او را میبینم. از چراغ دل و چشم، چه درخشندگی زیبایی به وجود آمده است.
کی کجا کس ز دم عیسی روح الله دید
فیضهایی که من از باد صبا میبینم
هوش مصنوعی: کیست که مانند من از نسیم صبحگاهی فیض و برکتهایی را ببیند که عیسی روحالله به کسی بخشیده است؟
دوش وقت سحر آورد مرا مژده و گفت
دلبرت را به سر صلح و صفا میبینم
هوش مصنوعی: دیروز در صبح زود، خبری خوش به من رسید که محبوبم را در حالتی از آرامش و صلح میبینم.
گفتمش یار کجا بود و چه فرمود مگر
که تو را این همه با فرّ و بها میبینم
هوش مصنوعی: به او گفتم که یار کجاست و چه میگوید، اما تنها چیزی که میبینم زیبایی و اعتبار توست.
گفت میگفت مرا هست بلنداقبالی
که نوازم گرش از وصل روا میبینم
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که شخصی به خود میگوید که از خوششانسی و موفقیت برخوردار است و اگر بتواند معشوقش را نوازش کند، این موفقیت بیشتر خواهد شد. در واقع، او احساس میکند که با وجود فاصله یا مشکلات، اگر فرصتی برای وصل و نزدیکی به معشوق بیابد، خوشبختی بیشتری را تجربه خواهد کرد.