گنجور

شمارهٔ ۳۳۸

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم
همی ز بسکه کنم گریه غرق لجه خونم
که تا به زلف چو زنجیر توکنند به قیدم
همیشه با دل پرخون به درس ومشق جنونم
علاج درد دل از غم سکون وصبر شد اما
کنم چه چاره که از دست رفته صبر وسکونم
ز قید مهر توهرگز برون نمی رودم دل
ز قیدعالم امکان اگر کنند برونم
مرا زعشق تواقبال شدبلند ولیکن
بسی ز درد فراقت شکسته بال وزبونم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم
همی ز بسکه کنم گریه غرق لجه خونم
هوش مصنوعی: حال من را نمی‌دانی؛ از درد جدایی تو آنچنان گریه می‌کنم که به شدت غرق در خون خودم شده‌ام.
که تا به زلف چو زنجیر توکنند به قیدم
همیشه با دل پرخون به درس ومشق جنونم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زلفت مرا به زنجیر بکشاند، من همواره با دل پرخون، درگیر درس و مشق دیوانگی‌ام خواهم بود.
علاج درد دل از غم سکون وصبر شد اما
کنم چه چاره که از دست رفته صبر وسکونم
هوش مصنوعی: درمانی برای درد دل پیدا کردم، اما این درمان به خاطر غم و سکون و صبر من به دست آمده است. حالا نمی دانم چه باید بکنم، زیرا آرامش و صبرم دیگر از من رفته است.
ز قید مهر توهرگز برون نمی رودم دل
ز قیدعالم امکان اگر کنند برونم
هوش مصنوعی: هرگز از محبت تو جدا نمی‌شوم، حتی اگر در دنیا بتوانند به زور مرا آزاد کنند. دل من هرگز از عشق تو رهایی نخواهد یافت.
مرا زعشق تواقبال شدبلند ولیکن
بسی ز درد فراقت شکسته بال وزبونم
هوش مصنوعی: عشق مرا به اوج و بالندگی رساند، اما درد جدایی باعث شده که نتوانم پرواز کنم و به شدت رنج می‌برم.