گنجور

شمارهٔ ۳۳۷

همچو چشم آن صنم بی باده مستی می کنم
چون دهانش نیستم دعوی هستی می کنم
نیستم آگه که کافر یا مسلمانم ولی
این قدر دانم که من دلبرپرستی می کنم
خواست ترک چشم مست اوبرد دل از کفم
زلفش از من بردوگفتا پیشدستی می کنم
گر شوم ماهی روم درقعر دریاها فرو
گویدم زلفش کجا جستی که شستی می کنم
گرچه از عشق رخش هستم بلند اقبال لیک
در رهش افتاده ام چون خاک پستی می کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو چشم آن صنم بی باده مستی می کنم
چون دهانش نیستم دعوی هستی می کنم
هوش مصنوعی: من مانند چشمان آن معشوق بی‌شراب مست و سرمستم، چون دهانش نیستم، اما در ادعای وجود، خود را توانا و باافتخار نشان می‌دهم.
نیستم آگه که کافر یا مسلمانم ولی
این قدر دانم که من دلبرپرستی می کنم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که آیا کافر هستم یا مسلمان، اما می‌دانم که عاشق و پرستنده‌ی معشوقم.
خواست ترک چشم مست اوبرد دل از کفم
زلفش از من بردوگفتا پیشدستی می کنم
هوش مصنوعی: نگاه معشوقه‌ام چنان جذاب و گیراست که قلبم را از دست داده‌ام و موهایش نیز مرا کاملاً مجذوب خود کرده است. او به من می‌گوید که می‌خواهد سریع‌تر عمل کند و مرا به تصرف خود درآورد.
گر شوم ماهی روم درقعر دریاها فرو
گویدم زلفش کجا جستی که شستی می کنم
هوش مصنوعی: اگر من ماهی شوم و در عمق دریاها غوطه‌ور شوم، می‌پرسم زلف تو کجا رفته و من چطور می‌توانم آن را بشویم.
گرچه از عشق رخش هستم بلند اقبال لیک
در رهش افتاده ام چون خاک پستی می کنم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به خاطر عشق او خوشبختم و سرنوشت خوبی دارم، اما در مسیر او به خاطر عشق و ارادت، خودم را کوچک و حقیر می‌بینم.