گنجور

شمارهٔ ۳۲۹

گفتم که مهی گفت که ماهست غلامم
گفتم که شهی گفت بزن سکه به نامم
گفتم که چه شد مرغ دل از دانه خالت
گفت از پی آن دانه اسیر است به دامم
گفتم ز چه صبحم شده از شام سیه تر
گفتاز رخ چون صبح وز گیسوی چوشامم
گفتم خم ابروی تو مانند هلال است
گفتا بهرخ بین وبخوان ماه تمامم
گفتم قد من ازچه چنین خم شده چون دال
گفت از الف قامت واز زلف چولامم
گفتم که ز جا خیز وبده جام شرابی
گفتا نخورد کس به جز از زهر ز جامم
گفتم که بلنداز چه شداقبل من این سان
گفتا به توقاصد چورسانید پیامم
من اگر خارم اگر گل جا بوددرگلستانم
من اگر نیکم اگر بد بنده این‌ آستانم
خودنمی دانم چه هستم هوشیارم یاکه مستم
گر چنین دانی چنینم ور چنان خوانی چنانم
بشنوم تا خود صدایت را ز سر تا پای گوشم
تا همی گویم ثنایت را ز سر تا پا زبانم
بهتر از داروست جانا از تو آید گر که دردم
خوشتر از سوداست یارا از توباشد گر زیانم
سوزم از عشق تواما هیچ پیدا نیست دودی
کاتشین رخسارت آتش زد به مغز استخوانم
پیش از اینت بیش از این می بود با من مهربانی
توا گر با من نه آنی با تومن بالله همانم
آسمان پیش بلند اقبال من پستی نماید
بشمری در آستان خود اگر از چاکرانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم که مهی گفت که ماهست غلامم
گفتم که شهی گفت بزن سکه به نامم
هوش مصنوعی: گفتم که اگر تو ماهی، من هم غلام تو هستم، او گفت که اگر تو شاهی، پس سکه‌ای به نام من بزن.
گفتم که چه شد مرغ دل از دانه خالت
گفت از پی آن دانه اسیر است به دامم
هوش مصنوعی: سوال کردم چرا دل من از محبت تو پریشان است؟ گفت به خاطر آن عشق و محبت، در دام شوق تو گرفتار شده‌ام.
گفتم ز چه صبحم شده از شام سیه تر
گفتاز رخ چون صبح وز گیسوی چوشامم
هوش مصنوعی: گفتم چرا صبحم از شب تاریک تر است؟ گفت: از چهره‌ام که مانند صبح روشن است و از موهایم که همچون شب سیاه.
گفتم خم ابروی تو مانند هلال است
گفتا بهرخ بین وبخوان ماه تمامم
هوش مصنوعی: گفتم که ابروهای تو مانند هلال ماه است. او پاسخ داد که به زیبایی‌ام نگاه کن و بخوان که من ماه کامل هستم.
گفتم قد من ازچه چنین خم شده چون دال
گفت از الف قامت واز زلف چولامم
هوش مصنوعی: گفتم چرا قدت این‌قدر خمیده شده است؟ او پاسخ داد که به خاطر الف و زلف‌های درازم این‌طور شده‌ام.
گفتم که ز جا خیز وبده جام شرابی
گفتا نخورد کس به جز از زهر ز جامم
هوش مصنوعی: گفتم بلند شو و بپیمای جامی از شراب، که او پاسخ داد: کسی به جز زهر تلخ از جام من ننوشیده است.
گفتم که بلنداز چه شداقبل من این سان
گفتا به توقاصد چورسانید پیامم
هوش مصنوعی: گفتم که چرا اینقدر سرزده و بی‌خبر آمدی و او در پاسخ گفت که به خاطر رسیدن پیامم اینطور رفتار کردم.
من اگر خارم اگر گل جا بوددرگلستانم
من اگر نیکم اگر بد بنده این‌ آستانم
هوش مصنوعی: من اگر خار یا گل باشم، در گلستان حضور دارم. اگر خوب باشم یا بد، در هر حال بنده این درگاه هستم.
خودنمی دانم چه هستم هوشیارم یاکه مستم
گر چنین دانی چنینم ور چنان خوانی چنانم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که در چه حالتی هستم؛ آیا به هوشیاری رسیده‌ام یا در حال مستی هستم. اگر تو این را می‌دانی، من این‌گونه‌ام، و اگر آن‌طور بخوانی، من آن‌گونه‌ام.
بشنوم تا خود صدایت را ز سر تا پای گوشم
تا همی گویم ثنایت را ز سر تا پا زبانم
هوش مصنوعی: می‌خواهم صدایت را بشنوم و تمام وجودم را به شنیدن صدایت اختصاص دهم. به همین خاطر، مدام مدح و ستایش تو را بر زبان می‌آورم.
بهتر از داروست جانا از تو آید گر که دردم
خوشتر از سوداست یارا از توباشد گر زیانم
هوش مصنوعی: جانم، وجود تو از هر دارویی بهتر است. اگر درد من شیرین‌تر از سود باشد، پس زیان من هم از تو ناشی می‌شود.
سوزم از عشق تواما هیچ پیدا نیست دودی
کاتشین رخسارت آتش زد به مغز استخوانم
هوش مصنوعی: من از عشق تو می‌سوزم، اما هیچ کس این درد و سوز را نمی‌بیند. چهره‌ات مانند آتش، عمق وجودم را سوزانده و به جانم آسیب رسانده است.
پیش از اینت بیش از این می بود با من مهربانی
توا گر با من نه آنی با تومن بالله همانم
هوش مصنوعی: قبل از تو، مهربانی‌ات بیشتر از این بود. اگر حالا با من نیستی، به خدا قسم که من همانم.
آسمان پیش بلند اقبال من پستی نماید
بشمری در آستان خود اگر از چاکرانم
هوش مصنوعی: اگر آسمان به من نور و اقبال دهد، حتی از جایگاه پایین خود، بایستد و مرا در آستان خود بشمارد، به شرطی که من از خادمان او باشم.