گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

از فراقت نه چنان تنگ دلم
که توان گفت چه سان تنگ دلم
به چه سان تنگ بود دیده مور
تنگ گردیده چنان تنگ دلم
گر به محشر ببرندم به بهشت
بی تو درقصر جنان تنگ دلم
با همه تنگ دلی کوه غمی
جای بگرفته در آن تنگ دلم
هر کسی تنگدل است از جهتی
من از آن تنگ دهان تنگ دلم
شکوه ها از غم هجران میگفت
داشت گر نطق وبیان تنگ دلم
اگرم نام بلندا قبال است
از چه این سان به جهان تنگ دلم
نیست ای دل چوتو صاحب نظری درعالم
که جز از دوست نبینی دگری درعالم
پی کاری مروار اهل دلی عاشق شو
که به از عشق نباشد هنری درعالم
بت به بتخانه بسی هست ولی نیست چوتو
آهنین دل صنم سیم بری در عالم
دل سخت تو نشدنرم ونشد گرم به ما
نیست آه دل ما را اثری در عالم
درجان پرتوحسنت چو تجلی فرمود
به جز از عشق نباشدخبری در عالم
دیده ام بس سحر وشام ندیدم گاهی
چون رخ وزلف تو شام وسحری در عالم
همچوقند لبت ای شوخ نداردهرگز
شهدوشیرینی و لذت شکری درعالم
به جز از سروقد و طلعت همچون قمرت
برسر سرو ندیدم قمری درعالم
همچوگیسوی خم اندر خم مشک افشانت
سر زد از نافه کجا مشک تری درعالم
می توان گفت نکوبخت وبلنداقبالم
دهد ار نخل امیدم ثمری درعالم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از فراقت نه چنان تنگ دلم
که توان گفت چه سان تنگ دلم
هوش مصنوعی: از جدایی‌ات آنقدر دلbroken و خرد شده‌ام که نمی‌توانم بگویم چقدر دلم تنگ است.
به چه سان تنگ بود دیده مور
تنگ گردیده چنان تنگ دلم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم توصیف کنم که چشمان مور چه اندازه تنگ و محدود است، در حالی که دل من نیز به همان اندازه فشرده و تنگ شده است؟
گر به محشر ببرندم به بهشت
بی تو درقصر جنان تنگ دلم
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت مرا به بهشت ببرند، اما تو در آنجا نباشی، قلبم در قصرهای بهشت تنگ و ناراحت خواهد بود.
با همه تنگ دلی کوه غمی
جای بگرفته در آن تنگ دلم
هوش مصنوعی: کوهی از غم در دل تنگم جا گرفته، با وجود همه دل‌تنگی‌هایم.
هر کسی تنگدل است از جهتی
من از آن تنگ دهان تنگ دلم
هوش مصنوعی: هر فردی به دلیلی دلگیر و تنگ‌دل است، ولی من به خاطر آن کم‌گویی و تنگ نظری‌ام ناراحتم.
شکوه ها از غم هجران میگفت
داشت گر نطق وبیان تنگ دلم
هوش مصنوعی: غم فراق محبوب آن‌قدر برایم سنگین و دلگیر است که اگر توانایی بیان احساساتم را داشتم، از اندوه و ناراحتی‌ام برای همه می‌گفتم.
اگرم نام بلندا قبال است
از چه این سان به جهان تنگ دلم
هوش مصنوعی: اگرچه نام من در میان بزرگانی چون بلندا قرار دارد، اما چرا دل من اینگونه در جهان تنگی احساس می‌کند؟
نیست ای دل چوتو صاحب نظری درعالم
که جز از دوست نبینی دگری درعالم
هوش مصنوعی: ای دل، در این دنیا هیچ کس را جز دوست نمی‌بینی که لایق نظر و ارزش باشد.
پی کاری مروار اهل دلی عاشق شو
که به از عشق نباشد هنری درعالم
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفی ارزشمند، باید دل عاشق و علاقه‌مند داشته باشی؛ زیرا هیچ هنری در دنیا بالاتر از عشق وجود ندارد.
بت به بتخانه بسی هست ولی نیست چوتو
آهنین دل صنم سیم بری در عالم
هوش مصنوعی: در معبد مجسمه‌های زیادی وجود دارد، اما هیچ‌کدام از آن‌ها به اندازه‌ی معشوقی که دلش آهنین است و زیبایی‌اش بی‌نظیر است، ارزشمند نیستند.
دل سخت تو نشدنرم ونشد گرم به ما
نیست آه دل ما را اثری در عالم
هوش مصنوعی: دل تو به سختی است و نرم نمی‌شود، و گرما و محبت هم نصیب ما نمی‌شود. آه ما در این دنیا هیچ تأثیری ندارد.
درجان پرتوحسنت چو تجلی فرمود
به جز از عشق نباشدخبری در عالم
هوش مصنوعی: وقتی که نور زیبای تو در جان انسان می‌تابد، در این حالت هیچ خبری از عشق در جهان وجود ندارد.
دیده ام بس سحر وشام ندیدم گاهی
چون رخ وزلف تو شام وسحری در عالم
هوش مصنوعی: من در زندگی‌ام بارها شب‌ها و روزهایی را دیده‌ام، اما هیچ کدام به زیبایی چهره و موهای تو نمی‌رسند و به این دلیل، هیچ چیز در جهان مانند آن حس و حال دل‌انگیز نیست.
همچوقند لبت ای شوخ نداردهرگز
شهدوشیرینی و لذت شکری درعالم
هوش مصنوعی: دستانت مانند قند خوشمزه و شیرین است و هرگز طعم و لذت شیرینی و شکری در دنیا وجود ندارد که به زیبایی و جذابیت لب‌هایت باشد.
به جز از سروقد و طلعت همچون قمرت
برسر سرو ندیدم قمری درعالم
هوش مصنوعی: جز از قامت و زیبایی تو، مانند قمر، بر بلندی‌های درختان سرو هیچ قمری در دنیا ندیدم.
همچوگیسوی خم اندر خم مشک افشانت
سر زد از نافه کجا مشک تری درعالم
هوش مصنوعی: شبیه به گیسوان پیچ در پیچ، عطر مشک از جایی که نمی‌دانم منتشر شده و حالا به فضا آمده است.
می توان گفت نکوبخت وبلنداقبالم
دهد ار نخل امیدم ثمری درعالم
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که اگر سرنوشتم خوب باشد و شانس مرا همراهی کند، شاید درخت امیدم در این دنیا ثمری بدهد.