گنجور

شمارهٔ ۳۲۰

من از فراق توتاچندسوزم وسازم
بکن به وصل خود آخر دمی سرافرازم
گهی چوباد صبا گر به سوی من گذری
نثار پای تو راجای زر سراندازم
مرا به بزم حضور توره دهندکجا
مگر که باد به گوشت رساندآوازم
کجا وصال توروزی شود مرا که به هجر
چوپرشکسته کبوتر به چنگ شهبازم
نمی کشد دل من از قمار عشق تودست
مگر که هستی خود هر چه هست دربازم
ز راه دیده دلم ریخت خون بسی به کنار
دلم هم از غم تو نیست محرم رازم
تو چون بهفوج نکویان دهر سرهنگی
به پایت ار همه سلطان شوم که سربازم
اسیر عالم جسمم شوم سراپا جان
دمی که از قفس تن دهند پروازم
روا بود که ز عشق توچون بلنداقبال
به مهر وماه زنم طعنه بر فلک نازم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من از فراق توتاچندسوزم وسازم
بکن به وصل خود آخر دمی سرافرازم
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری تو به شدت رنج می‌برم و در این حال می‌خواهم به وصالت نایل شوم تا بتوانم یک لحظه با سرافرازی در کنار تو باشم.
گهی چوباد صبا گر به سوی من گذری
نثار پای تو راجای زر سراندازم
هوش مصنوعی: هر گاه که نسیم صبا به سمت من بیاید، به خاطر تو بوسه‌ای بر پای تو می‌زنم و آن را بالاتر از طلا می‌دانم.
مرا به بزم حضور توره دهندکجا
مگر که باد به گوشت رساندآوازم
هوش مصنوعی: من را در میهمانی خودت راه نمی‌دهند، مگر اینکه باد صدای من را به گوش تو برساند.
کجا وصال توروزی شود مرا که به هجر
چوپرشکسته کبوتر به چنگ شهبازم
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم به وصال تو برسم، در حالی که مانند کبوتر شکسته‌ای هستم که در چنگال شاهباز گرفتار شده است؟
نمی کشد دل من از قمار عشق تودست
مگر که هستی خود هر چه هست دربازم
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو خسته نمی‌شود، مگر اینکه وجودت را در دست داشته باشم.
ز راه دیده دلم ریخت خون بسی به کنار
دلم هم از غم تو نیست محرم رازم
هوش مصنوعی: از طریق چشمانم، دل من به شدت ناراحت و پر از درد است. حتی در کناره دل من، غم تو راز پنهانی است که کسی به آن راه ندارد و نمی‌تواند از آن آگاه شود.
تو چون بهفوج نکویان دهر سرهنگی
به پایت ار همه سلطان شوم که سربازم
هوش مصنوعی: تو که در جمع نیکان دنیا، مانند فرمانده‌ای هستی، اگر من هم بی‌نهایت مقام و سلطنت داشته باشم، باز هم سرباز تو خواهم بود.
اسیر عالم جسمم شوم سراپا جان
دمی که از قفس تن دهند پروازم
هوش مصنوعی: من در این دنیا اسیر جسم و قالب خود هستم، اما زمانی که از قفس بدنم آزاد شوم، تمام وجودم را به پرواز درمی‌آورم.
روا بود که ز عشق توچون بلنداقبال
به مهر وماه زنم طعنه بر فلک نازم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من از شدت عشق تو آنقدر خوشبخت و سعادتمند شده‌ام که به خاطر این عشق به دوری از مشکلات و سختی‌ها فخر می‌فروشم و به آسمان می‌گویم که از زیبایی عشق تو بی‌نصیب است.