شمارهٔ ۳۱۸
من نه از زلف بتان این سان پریشان روزگارم
باشد از کج گردی چرخ این پریشانی که دارم
چارسوی وشش جهت را هفتخوان کرده است بر من
کرده پنداری گمان روئینه تن اسفندیارم
نیستم اشتر ولی دارم گران باری چو اشتر
بارها با من کشد تا می دد یک مشت خارم
چرخ گویا دردل از من کینه دیرینه دارد
ور نه روز وشب چرا خواهدچنین زار و فکارم
آنچنانم تلخکام از گردش گردنده گردون
کز کف شیرین شکر تلخی دهدچون کوکنارم
از غم روی نگاری شد کنارم لاله زاری
بسکه خون لد همی از دیده ریزد بر کنارم
می کنم دیوانگی تا کس به من الفت نگیرد
باز طفلان راخبر سازد نماید سنگ سارم
من ندانم بعد مردن فارغم از دست گردون
یا که باز از جور او آشفته خاطر درمزارم
بر مرادم گر فلک می کرد گردش چندروزی
چون بلنداقبال می گردید روزی وصل یارم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من نه از زلف بتان این سان پریشان روزگارم
باشد از کج گردی چرخ این پریشانی که دارم
هوش مصنوعی: من به خاطر زلف و زیبایی معشوقهها اینگونه مضطرب و سردرگم نیستم، بلکه این ناآرامی من به دلیل چرخش و تغییرات زندگی است که مرا به این حال و روز انداخته است.
چارسوی وشش جهت را هفتخوان کرده است بر من
کرده پنداری گمان روئینه تن اسفندیارم
هوش مصنوعی: محصور شدن در چهار سوی دنیا و شش جهت، برای من مانند هفت خوان رستم شده است. گویی که من نیز مانند اسفندیار، شخصیت اسطورهای و شکستناپذیر، در برابر چالشها و سختیها قرار دارم.
نیستم اشتر ولی دارم گران باری چو اشتر
بارها با من کشد تا می دد یک مشت خارم
هوش مصنوعی: من مانند شتری نیستم، اما بار سنگینی دارم که مانند شتر با من کشیده میشود تا اینکه فقط یک مشت خار نصیبم میشود.
چرخ گویا دردل از من کینه دیرینه دارد
ور نه روز وشب چرا خواهدچنین زار و فکارم
هوش مصنوعی: زمانه در دلش کینهای قدیمی از من دارد، وگرنه چرا باید روز و شب اینقدر نالان و غمگین باشم؟
آنچنانم تلخکام از گردش گردنده گردون
کز کف شیرین شکر تلخی دهدچون کوکنارم
هوش مصنوعی: من به اندازهای از چرخش روزگار ناراحت و تلخکام هستم که حتی شیرینی زندگی به تلخی کوکنار به نظر میآید.
از غم روی نگاری شد کنارم لاله زاری
بسکه خون لد همی از دیده ریزد بر کنارم
هوش مصنوعی: از غم چهره محبوبم، کنارش گلزار بزرگی به وجود آمده که به اندازهای اشک از چشمانم میریزد که مثل خون است و بر زمین میریزد.
می کنم دیوانگی تا کس به من الفت نگیرد
باز طفلان راخبر سازد نماید سنگ سارم
هوش مصنوعی: من دیوانهوار رفتار میکنم تا کسی به من نزدیک نشود و برای دیگران یادآور شود که من مانند سنگی سخت و بیاحساس هستم.
من ندانم بعد مردن فارغم از دست گردون
یا که باز از جور او آشفته خاطر درمزارم
هوش مصنوعی: من نمیدانم بعد از مرگم چه سرنوشتی در انتظارم است؛ آیا از دست مشکلات زندگی راحت میشوم یا اینکه همچنان از ظلم و بیعدالتیهای دنیا در آرامگاهم ناراحت خواهم بود.
بر مرادم گر فلک می کرد گردش چندروزی
چون بلنداقبال می گردید روزی وصل یارم
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بر آن بود که چند روزی تغییر کند، مثل کسی که به خوشبختی رسیده، روزی به وصال محبوبم میرسیدم.