گنجور

شمارهٔ ۳۱۷

نه من به عشق تو امروز خسته وزارم
که کرده اندبه روز ازل گرفتارم
بگفتم از پی خوبان دلا مروگفتا
گمانم اینکه یقین کرده ای که مختارم
مگر به دست من است اختیار من بگذار
که تا بسوزم و سازم کنی چه آزارم
به دست هیچ کسی اختیار کاری نیست
توگرخبر نیی از کار من خبر دارم
به گردن است مرا رشته ای ز طره دوست
به هر طرف که کشد می روم چو ناچارم
گهی مرا به یمین می بردگهی به یسار
گهی عزیز نماید گهی کند خوارم
کسی که آمده اقبال اوبلند از عشق
چرا خبر نبود از من و ز اسرارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه من به عشق تو امروز خسته وزارم
که کرده اندبه روز ازل گرفتارم
هوش مصنوعی: من امروز نه خسته و درمانده‌ام به خاطر عشق تو، بلکه از همان ابتدا و از روزی که به عشق دچار شدم، گرفتار شدم.
بگفتم از پی خوبان دلا مروگفتا
گمانم اینکه یقین کرده ای که مختارم
هوش مصنوعی: گفتم از پی زیبایی‌ها نرو، اما او پاسخ داد که فکر می‌کنم تو این را به طور قطع قبول کرده‌ای که من مختار و آزاد هستم.
مگر به دست من است اختیار من بگذار
که تا بسوزم و سازم کنی چه آزارم
هوش مصنوعی: اجازه بده تا خودم سرنوشت خودم را رقم بزنم. اگر قرار باشد دچار مشکل شوم، حداقل به من اختیار بده که به انتخاب خودم ادامه دهم و نتیجه‌اش را بپذیرم.
به دست هیچ کسی اختیار کاری نیست
توگرخبر نیی از کار من خبر دارم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در انجام کارها آزادی و اختیار ندارد؛ اما من از وضعیت تو باخبرم، حتی اگر تو از کار من اطلاعی نداشته باشی.
به گردن است مرا رشته ای ز طره دوست
به هر طرف که کشد می روم چو ناچارم
هوش مصنوعی: من به نوعی به دوست خود وابسته‌ام، و هر جا که او بخواهد یا مرا به سمت خود بکشد، ناچاراً به آن سمت می‌روم.
گهی مرا به یمین می بردگهی به یسار
گهی عزیز نماید گهی کند خوارم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات مرا به سمت راست می‌برد و گاهی به سمت چپ. گاهی به من احترام می‌گذارد و گاهی مرا بی‌ارزش می‌کند.
کسی که آمده اقبال اوبلند از عشق
چرا خبر نبود از من و ز اسرارم
هوش مصنوعی: کسی که با عشق به موفقیت و خوشبختی رسیده، چرا از حال من و رازهای قلبم اطلاعی ندارد؟