گنجور

شمارهٔ ۳۱۵

نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم
که در بر سرو قدی لاله رخ نسرین بدن دارم
قمر دارد به سر سرو من و سرو چمن قمری
چمن دارد کجا کی این چنین سروی که من دارم
مشامم را معطر کرده است از طره مشکین
دگر حاجت نه بر عنبر نه بر مشک ختن دارم
دل این آشفته حالی را از آن آشفته مو دارد
من این شیرین کلامی را از آن شیرین دهن دارم
ز هندستان دگر در فارس نارد کاروان شکر
ز بس از آن لب شکرفشان بر لب سخن دارم
بدو گفتم که همچون یوسفی از حسن رخ گفت او
به چاه افتاد و من آن چاه را اندر ذقن دارم
بگفتم طره را در پیچ و تاب افکنده ای گفتا
به تدبیر دل دیوانه ات مشکین رسن دارم
وجودم آن چنان پر گشته از مهرت که پنداری
نه من هستم بجای خود تو را در پیرهن دارم
شنیدم قیمت یک بوسه از لب جان و دل کردی
بده بستان ز من کاین هر دو را بر کف ثمن دارم
بیا ساقی بیاور می به بانگ رود و چنگ و نی
چه بیم از عارف و عامی چه باک از مرد و زن دارم
بلند اقبال اگر گوید که اول باده بر من ده
بده کز شوق شعر اوست گر جانی به تن دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم
که در بر سرو قدی لاله رخ نسرین بدن دارم
هوش مصنوعی: من نه علاقه‌ای به سفر به باغ گل دارم و نه خواهان چمن‌زار هستم، تنها چیزی که می‌خواهم این است که در کنار قد بلند و زیبا، شکوفه‌ای مانند لاله و رخساری مانند نسرین داشته باشم.
قمر دارد به سر سرو من و سرو چمن قمری
چمن دارد کجا کی این چنین سروی که من دارم
هوش مصنوعی: درخت سروی که من دارم، قمر زینت‌بخش سرش است؛ اما درخت چمن تنها به قمر چمن زینت یافته است. کجای این چمن سروی مانند سرو من وجود دارد؟
مشامم را معطر کرده است از طره مشکین
دگر حاجت نه بر عنبر نه بر مشک ختن دارم
هوش مصنوعی: بوی خوشی که از موهای عطری او به مشامم می‌رسد، برایم کافیست و دیگر نیازی به بوی عنبر یا مشک ندارم.
دل این آشفته حالی را از آن آشفته مو دارد
من این شیرین کلامی را از آن شیرین دهن دارم
هوش مصنوعی: دل پریشان و آشفته‌ای که دارم، به خاطر آن موهای به هم ریخته‌اش است و من هم این گفتار شیرین و دلنشین را از او به ارث برده‌ام.
ز هندستان دگر در فارس نارد کاروان شکر
ز بس از آن لب شکرفشان بر لب سخن دارم
هوش مصنوعی: از هند یک کاروان شکر به فارس آمده است و من به خاطر لب‌های شیرین و گویای او پر از صحبت‌های دلنشین هستم.
بدو گفتم که همچون یوسفی از حسن رخ گفت او
به چاه افتاد و من آن چاه را اندر ذقن دارم
هوش مصنوعی: به او گفتم که مانند یوسف به خاطر زیبایی چهره‌اش مورد توجه قرار می‌گیرد. اما او با افتادن در چاه مواجه شد و من هم آن چاه را در زیر چانه‌ام دارم.
بگفتم طره را در پیچ و تاب افکنده ای گفتا
به تدبیر دل دیوانه ات مشکین رسن دارم
هوش مصنوعی: گفتم که موهایت را به زیبایی وز کرده‌ای، او پاسخ داد که به خاطر تدبیر قلب دیوانه‌ات، از گیسوی مشکینم گیسوی خود را می‌زنم.
وجودم آن چنان پر گشته از مهرت که پنداری
نه من هستم بجای خود تو را در پیرهن دارم
هوش مصنوعی: وجودم به قدری از عشق تو پر شده که احساس می‌کنم خودم نیستم و تو را در وجودم مثل یک لباس پوشیده‌ام.
شنیدم قیمت یک بوسه از لب جان و دل کردی
بده بستان ز من کاین هر دو را بر کف ثمن دارم
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که ارزش یک بوسه از لب‌های محبوب چقدر است. من آماده‌ام که این بوسه را با چیزی که دارم عوض کنم، زیرا هر دوی این احساسات را در اختیار دارم.
بیا ساقی بیاور می به بانگ رود و چنگ و نی
چه بیم از عارف و عامی چه باک از مرد و زن دارم
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، شراب بیاور و صدای رود و ساز و نی را به گوش برسان. چه نگرانی از عارفان و عامه مردم دارم، چه تفاوتی برایم دارد که مرد باشد یا زن.
بلند اقبال اگر گوید که اول باده بر من ده
بده کز شوق شعر اوست گر جانی به تن دارم
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال خوب به من دستور دهد که نخستین جرعه‌ی باده را به من بدهند، به خاطر شوقی است که به شعر او دارم، و تا وقتی که جانی در بدن دارم این شوق ادامه دارد.