گنجور

شمارهٔ ۳۱

می دهی درد سرم چند ای طبیب
دردما را چاره باید ازحبیب
دستم از دامان وصلش کوته است
ای خدا یا وصل یا مرگ رقیب
روز و شب نالم ز عشق روی او
چون به گلشن در بهاران عندلیب
نی عجب چشمش گر از من برد دل
چشم مست اوبودعابد فریب
حیف کو دور از لب ودندان ماست
گو که به باشد زنخدانش ز سیب
یک نگه کرد وزمن شش چیز بود
دین ودل تاب وتوان صبر وشکیب
می سزد از پی فراقش را وصال
چون فرازی دارد از پی هر نشیب
همچو من نبود بلنداقبال کس
گر وصال او مرا گردد نصیب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می دهی درد سرم چند ای طبیب
دردما را چاره باید ازحبیب
هوش مصنوعی: ای طبیب، چرا دردسر من را بیشتر می‌کنی؟ برای درمان درد من، باید به دوستی که مرا دوست دارد، رجوع کرد.
دستم از دامان وصلش کوته است
ای خدا یا وصل یا مرگ رقیب
هوش مصنوعی: دست من از رسیدن به او کوتاه است، ای خدا، یا من به وصال او برسم یا از شدت اشتیاق بمیرم.
روز و شب نالم ز عشق روی او
چون به گلشن در بهاران عندلیب
هوش مصنوعی: در طول روز و شب به خاطر عشق چهره‌اش ناله می‌کنم، مانند بلبل که در بهار در باغ گل آواز می‌خواند.
نی عجب چشمش گر از من برد دل
چشم مست اوبودعابد فریب
هوش مصنوعی: عشق و جذابیت چشمان او به قدری زیاد است که اگر از من دل ببرند، جای تعجبی ندارد، زیرا چشمان مست و غافلگیرکننده او توانایی این کار را دارند.
حیف کو دور از لب ودندان ماست
گو که به باشد زنخدانش ز سیب
هوش مصنوعی: حسرت‌انگیز است که او دور از لب و دندان ماست، هرچند که زیبایی‌اش به اندازه سیب است.
یک نگه کرد وزمن شش چیز بود
دین ودل تاب وتوان صبر وشکیب
هوش مصنوعی: نگاهی انداخت و از میانه زمان، شش چیز را با خود آورد: دین، دل، تاب و توان، صبر و شکیبایی.
می سزد از پی فراقش را وصال
چون فرازی دارد از پی هر نشیب
هوش مصنوعی: اینگونه می‌توان گفت که برای رسیدن به وصال و نزدیکی به محبوب، باید تحمل جدایی و فراق را داشت؛ چراکه هر بالایی (فرازی) پس از هر پایینی (نشیب) خواهد آمد.
همچو من نبود بلنداقبال کس
گر وصال او مرا گردد نصیب
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند من در خوشبختی نیست، اگر وصال او نصیب من شود.