گنجور

شمارهٔ ۳۰۷

از چهر آتشین تو آتش به جان شدم
آتش کند چه سان به نیستان چنان شدم
آوخ که اشتم قدی از راستی چو تیر
ز ابروی چون هلال تو خم چون کمان شدم
گفتم که نور روی تو گردد چراغ من
در پیش ماهتاب تو تارکتان شدم
چون حالت دهان تو گشتم خوشم ازین
کز بی نشان دهان تو من بی نشان شدم
کردم شب فراق تو را صبح وزنده ام
در ملک عشق خسرو صاحبقران شدم
دیگر مرا به دل نبود هیچ آرزو
از دولت وصال تو چون کامران شدم
بودم زهجر خسته و پیر و نزار و زار
نبود عجب ز وصل تو کز سر جوان شدم
هیچ اطلاعی از الف و با نداشتم
کردی تو تربیت که ادیب جهان شدم
در روزگار نام ونشانی ز من نبود
از عشق یار صاحب نام ونشان شدم
بی جان ترم ز سایه و بی سایه تر ز جان
از بس چو سایه در پی جانان روان شدم
تا بت پرستیم شده مذهب به عشق دوست
فارغ ز کفر و دین وز سود و زیان شدم
پرسیدم از زحل ز چه رفعت گرفته ای
گفتا به کوی یار تو چون پاسبان شدم
اقبال من ز عشق تو اول بلند بود
آخر ز هجر روی تو پست و نوان شدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از چهر آتشین تو آتش به جان شدم
آتش کند چه سان به نیستان چنان شدم
هوش مصنوعی: از چهره آتشین تو دلم به آتش پذیرفته شده و ازآتش عشق تو، به حالتی شبیه نی درآمده‌ام.
آوخ که اشتم قدی از راستی چو تیر
ز ابروی چون هلال تو خم چون کمان شدم
هوش مصنوعی: حسرت می‌خورم که از راست‌گویی تو به قدری مجذوب شدم که همچون تیری به سمت ابروی هلال‌مانند تو پرتاب شدم و به خاطر زیبایی‌ات مانند کمان خم شده‌ام.
گفتم که نور روی تو گردد چراغ من
در پیش ماهتاب تو تارکتان شدم
هوش مصنوعی: گفتم که نور چهره‌ات برای من مانند چراغی باشد، اما در مقابل زیبایی ماهتاب تو، من همچون سایه‌ای در تاریکی قرار گرفتم.
چون حالت دهان تو گشتم خوشم ازین
کز بی نشان دهان تو من بی نشان شدم
هوش مصنوعی: وقتی که لب‌های تو را دیدم، خوشحال شدم، زیرا به خاطر بی‌نشان بودن تو، من هم بی‌نشان شدم.
کردم شب فراق تو را صبح وزنده ام
در ملک عشق خسرو صاحبقران شدم
هوش مصنوعی: شبی را که در جدایی تو گذراندم، صبح زود گفتم و در دنیای عشق به مقام بلندی رسیدم.
دیگر مرا به دل نبود هیچ آرزو
از دولت وصال تو چون کامران شدم
هوش مصنوعی: دیگر هیچ آرزویی در دل ندارم، چون که به وصال تو رسیدم و در خوشبختی هستم.
بودم زهجر خسته و پیر و نزار و زار
نبود عجب ز وصل تو کز سر جوان شدم
هوش مصنوعی: در اثر جدایی و دوری از تو به شدت خسته و فرسوده شده بودم، اما جای تعجب نیست که با دیدن تو و وصالت دوباره جوان و شاداب شدم.
هیچ اطلاعی از الف و با نداشتم
کردی تو تربیت که ادیب جهان شدم
هوش مصنوعی: من هیچKnowledgeای از الفبا نداشتم، اما تو با آموزش‌های خود، مرا به گونه‌ای پرورش دادی که امروزه ادیب و شاعر جهانی شدم.
در روزگار نام ونشانی ز من نبود
از عشق یار صاحب نام ونشان شدم
هوش مصنوعی: در دوران‌هایی که کسی از وجود من خبر نداشت، به خاطر عشق به او، معروف و شناخته شده شدم.
بی جان ترم ز سایه و بی سایه تر ز جان
از بس چو سایه در پی جانان روان شدم
هوش مصنوعی: من از سایه هم بی‌جان‌ترم و از جان هم بی‌سایه‌تر، چرا که به اندازه‌ای در پی محبوبم می‌روم که گویی خودم را هم فراموش کرده‌ام.
تا بت پرستیم شده مذهب به عشق دوست
فارغ ز کفر و دین وز سود و زیان شدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که به عشق معشوق مشغول هستم، از مذهب و باورهای دینی رها شده‌ام و دیگر به مسائل همچون کفر و دین یا سود و زیان فکر نمی‌کنم.
پرسیدم از زحل ز چه رفعت گرفته ای
گفتا به کوی یار تو چون پاسبان شدم
هوش مصنوعی: از سیاره زحل پرسیدم چرا اینقدر بلند و والا هستی. پاسخ داد: چون در کوی محبوب تو به مقام پاسبانی مشغول شدم.
اقبال من ز عشق تو اول بلند بود
آخر ز هجر روی تو پست و نوان شدم
هوش مصنوعی: عشق تو آغاز زندگی‌ام را با شوق و انگیزه بالا برد، اما در پایان و به دلیل دوری از چهره‌ات به سرنوشتی ناامید و فرورفته رسیدم.