شمارهٔ ۳۰۸
گر چون دهان دوست ز غم بی نشان شدم
در پیش تیر غمزه چشمش نشان شدم
بودم به قد چو تیر وز غم چون کمان شدم
بودم به عمر پیر وز عشقش جوان شم
ز آن ترک تندخوست که دارم به سینه سوز
ز آن آتشین رخ است که آتش به جان شدم
جز دل خبر نداشت ز اسرار من کسی
چون فاش گشته از دل خود بد گمان شدم
بردم به کوی دوست پناه از گناه خویش
آسوده دل شدم که به دار الامان شدم
عفوش چو بود بی حد و فضلش چو بی حساب
کردم گناه و در صدد امتحان شدم
با من مگو که از چه شدی رندوباده خوار
از دوست حکم شد که چنان شو چنان شدم
بودم بتا به وصل توخرم چونوبهار
از صرصر حوادث هجرت خزان شدم
شد صبح شام هجر ونمردم زهی توان
درملک عشق خسرو صاحبقران شدم
نمرود غم فکنده به نارم خلیل وار
دیدم به یاد روی تو درگلستان شدم
در روزگار از آن شده اقبال من بلند
کافتاده پیش پای بتان خاک سان شدم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر چون دهان دوست ز غم بی نشان شدم
در پیش تیر غمزه چشمش نشان شدم
هوش مصنوعی: وقتی که از غم، شبیه به لبان دوست بینشان شدم، در برابر تیر نگاهش، نشانهای شدم.
بودم به قد چو تیر وز غم چون کمان شدم
بودم به عمر پیر وز عشقش جوان شم
هوش مصنوعی: من در قد و قامت مانند تیر بودم و از غم مانند کمان. در عمر خود پیر شدم، اما به خاطر عشقش جوان شدم.
ز آن ترک تندخوست که دارم به سینه سوز
ز آن آتشین رخ است که آتش به جان شدم
هوش مصنوعی: از آن دلدادگی و عشق سوزان که به خاطر وجود آن دختر با ویژگیهای خاصش در دل دارم، به خاطر زیبایی صورتش که همچون آتش جانم را میسوزاند.
جز دل خبر نداشت ز اسرار من کسی
چون فاش گشته از دل خود بد گمان شدم
هوش مصنوعی: هیچکس از رازهایم خبر نداشت، ولی از آنجایی که از دل خودم فاش شده بود، به بدگمانی دچار شدم.
بردم به کوی دوست پناه از گناه خویش
آسوده دل شدم که به دار الامان شدم
هوش مصنوعی: به محل دوست رفتم تا از گناهانم پناه ببرم، و حالا با دلآرامی احساس میکنم که به مکانی امن رسیدم.
عفوش چو بود بی حد و فضلش چو بی حساب
کردم گناه و در صدد امتحان شدم
هوش مصنوعی: وقتی بخشش او بیپایان و فضلش بیحد و اندازه است، من هم با وجود تمام گناهانم، در تلاش هستم تا به نوعی او را امتحان کنم.
با من مگو که از چه شدی رندوباده خوار
از دوست حکم شد که چنان شو چنان شدم
هوش مصنوعی: با من از اینکه چه عواملی تو را به این حال کشاندهاند صحبت نکن. از دوست شنیدم که باید چنین باشم و من هم همانطور شدم.
بودم بتا به وصل توخرم چونوبهار
از صرصر حوادث هجرت خزان شدم
هوش مصنوعی: در زمان وصال تو، مانند بهاری زیبا و خوشحال بودم، اما با رحلت و دوری از تو، همچون درختی که در پاییز دچار طوفان میشود، دچار غم و اندوه شدم.
شد صبح شام هجر ونمردم زهی توان
درملک عشق خسرو صاحبقران شدم
هوش مصنوعی: صبح دلانگیز در جدایی فرا رسیده و من در عشق به پادشاهی بزرگ به زندگی ادامه میدهم.
نمرود غم فکنده به نارم خلیل وار
دیدم به یاد روی تو درگلستان شدم
هوش مصنوعی: در دل آتش، نمرود غمگین است و من در گلستان، به یاد چهرهات، به سر میبرم.
در روزگار از آن شده اقبال من بلند
کافتاده پیش پای بتان خاک سان شدم
هوش مصنوعی: در این دوران خوشبختی و موفقیت فوقالعادهای نصیب من شده است، تا جایی که خود را در برابر معشوقان به خاک میاندازم و تواضع میکنم.