گنجور

شمارهٔ ۳۰۴

دوش در مستی به زلف یار چنگی می زدم
مست بودم پنجه در چنگ پلنگی می زدم
می زدم بر سینه گاهی خنجر از ابروی او
گاهی از مژگان وی بر دل خدنگی می زدم
دیدم آن سیمین بدن دل سخت تر دارد ز سنگ
من هم از حسرت همی بر سینه سنگی می زدم
من در اول گر زکار عشق بودم باخبر
کی دم اندر پیش خلق از نام و ننگی می زدم
در اطاعت گر اشارت می شد ازجانان به من
یونس آسا گام در کام نهنگی می زدم
من همان رستم دلی هستم که دیدی بارها
خویش را در جنگ بر پور پشنگی می زدم
دوش مانند بلند اقبال بی دل تا به صبح
هی به سر از دست ترک شوخ وشنگی می زدم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش در مستی به زلف یار چنگی می زدم
مست بودم پنجه در چنگ پلنگی می زدم
هوش مصنوعی: دیشب در حال نشئگی، به زلف معشوقه‌ام دست می‌زدم و با حال مستی، در تنگنای شدید به سختی درگیر بودم.
می زدم بر سینه گاهی خنجر از ابروی او
گاهی از مژگان وی بر دل خدنگی می زدم
هوش مصنوعی: گاهی بر سینه‌ام زخم می‌زدم، گاهی هم خنجر زیبایی‌های ابرو و مژگان او را حس می‌کردم که به دل من ضربه می‌زند.
دیدم آن سیمین بدن دل سخت تر دارد ز سنگ
من هم از حسرت همی بر سینه سنگی می زدم
هوش مصنوعی: ماجرای یک معشوق زیبا و دلربا را روایت می‌کند که دلش از سنگ هم سخت‌تر است. راوی از این معشوق حسرت می‌خورد و در دلش درد و اندوهی عمیق دارد، به گونه‌ای که احساسش مانند ضرباتی است که بر سینه سنگی وارد می‌شود.
من در اول گر زکار عشق بودم باخبر
کی دم اندر پیش خلق از نام و ننگی می زدم
هوش مصنوعی: من از ابتدا که درگیر عشق بودم، خبری از این نداشتم که روزی باید به خاطر نام و ننگ پیش دیگران صحبت کنم.
در اطاعت گر اشارت می شد ازجانان به من
یونس آسا گام در کام نهنگی می زدم
هوش مصنوعی: اگر در اطاعت از نشانه‌های محبوبم قرار می‌گرفتم، مانند یونس در دل نهنگ، قدم به درون مشکلات و سختی‌ها می‌گذاشتم.
من همان رستم دلی هستم که دیدی بارها
خویش را در جنگ بر پور پشنگی می زدم
هوش مصنوعی: من همان رستمی هستم که بارها در میدان جنگ با پسر پشنگ به نبرد پرداخته‌ام.
دوش مانند بلند اقبال بی دل تا به صبح
هی به سر از دست ترک شوخ وشنگی می زدم
هوش مصنوعی: دیشب مانند کسی که خوشبختی‌اش به پایان رسیده، بی‌تاب و بی‌قرار، تا صبح به یاد زیبایی‌های معشوق، در دل خود شعف و شوق می‌زدم.