گنجور

شمارهٔ ۳۰۲

خراب کرد فراق رخ تو بنیادم
روا بود که کنی از وصالت آبادم
به هر لباس کنی جلوه هستمت عاشق
که دل به عشق تو درعالم ازل دادم
اگر به صورت لیلی شوی چو مجنونم
وگر به جلوه شیرین شوی چوفرهادم
وصال وهجر تودرپیش من بود یکسان
به دوستی که نه از این غمین نه ز آن شادم
مرا توروز وشب اندر برابر نظری
ز قیدنیک وبد و وصل وهجرت آزادم
دلم ز عشق توپر آتش است و دیده پر آب
شوم چوخاک پس از مرگ وچون بردبادم
دل ار که راه به دل دار از چه روعمری است
نه یاد کرده ای از من نه رفتی از یادم
فراز شاخه طوبی بدم بلند اقبال
چه شد که در قفس این جهان درافتادم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خراب کرد فراق رخ تو بنیادم
روا بود که کنی از وصالت آبادم
هوش مصنوعی: فراق و دوری از چهره‌ات باعث ویرانی پایه‌های وجودم شد، و حق داشتی که با وصل کردن خود به من، زندگی‌ام را آباد کنی.
به هر لباس کنی جلوه هستمت عاشق
که دل به عشق تو درعالم ازل دادم
هوش مصنوعی: هر لباسی که به تن کنی، زیبایی تو را به نمایش می‌گذارد و من، عاشق تو هستم؛ زیرا از ازل دل خود را به عشق تو سپرده‌ام.
اگر به صورت لیلی شوی چو مجنونم
وگر به جلوه شیرین شوی چوفرهادم
هوش مصنوعی: اگر تو به زیبایی لیلی تبدیل شوی، من مانند مجنون عاشق تو می‌شوم و اگر به شکلی شیرین و دلربا ظاهر شوی، همچون فرهاد برای تو قربانی می‌شوم.
وصال وهجر تودرپیش من بود یکسان
به دوستی که نه از این غمین نه ز آن شادم
هوش مصنوعی: در برابر من، بودن در کنار تو و دوری از تو هیچ تفاوتی ندارد، همان‌طور که یک دوست نه از این مشکل ناراحت است و نه از آن.
مرا توروز وشب اندر برابر نظری
ز قیدنیک وبد و وصل وهجرت آزادم
هوش مصنوعی: من در روز و شب همواره در برابر نگاهی قرار دارم که مرا از قید و بند خوب و بد و اتصال و جدایی آزاد می‌کند.
دلم ز عشق توپر آتش است و دیده پر آب
شوم چوخاک پس از مرگ وچون بردبادم
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو پر از آتش است و چشمانم پر از اشک. مانند خاکی که پس از مرگش می‌سوزد و مانند برگی که در باد می‌رقصد.
دل ار که راه به دل دار از چه روعمری است
نه یاد کرده ای از من نه رفتی از یادم
هوش مصنوعی: اگر دل تو به دل من راهی دارد، پس چرا این قدر غافل هستی؟ نه از من یاد می‌کنی و نه مرا از یاد برده‌ای.
فراز شاخه طوبی بدم بلند اقبال
چه شد که در قفس این جهان درافتادم
هوش مصنوعی: از بالای درخت طوبی، درخشندگی و شانس خوبی به من روی آورد، اما چرا من در قفس این دنیا گرفتار شدم؟