گنجور

شمارهٔ ۲۸۸

داده شه فرمان که مستان را نمایند احترام
شد خبر گویا ز چشم مست آن ماه تمام
روز نوروز و شب یلداست چهر و زلف او
کس ندارد یاد با هم هیچ سال این صبح وشام
هر سیه بختی زند تهمت به چرخ نیلگون
نیلگون بخت من است از آن خط فیروزه فام
ماه بودی چون رخت گر ماه را بودی دو زلف
سرو گشتی چون قدت گر سرو را بودی خرام
ماه تابان است اگر آرد رخت نایب مناب
سرو بستان است اگر دارد قدت قائم مقام
از خط و خال و رخ و زلف و لب و ابرو و چشم
بردی از من دل ندانم بردی اما با کدام
کرده ام پیدا دل گم گشته را در زلف تو
زآنکه گاهی بینمش چون دال و گاهی شکل لام
سازگار اندر مزاج ناخوش او نیست عشق
گر کسی از شوق عشق دوست باشد تلخ کام
ساقیا از باده مستم کن چو چشم مست دوست
خم خم آور می کفایت می دهد کی جام جام
زاهدان گویند می باشد حرام و می منوش
می اگر باشد به دست وی حلال است این حرام
بختم از مویت سیه تر بود و روزم تیره تر
شد بلنداقبال نامم تا تو را گشتم غلام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داده شه فرمان که مستان را نمایند احترام
شد خبر گویا ز چشم مست آن ماه تمام
هوش مصنوعی: فرمان داده شده است که به میگساران احترام بگذارند. خبر واضحی از چشمان مست آن ماه کامل به گوش می‌رسد.
روز نوروز و شب یلداست چهر و زلف او
کس ندارد یاد با هم هیچ سال این صبح وشام
هوش مصنوعی: در روز نوروز و شب یلدا، هیچ‌کس جز من چهره و موهای او را به خاطر ندارد و هیچ کس نمی‌تواند این صبح و شام را به یاد هم داشته باشد.
هر سیه بختی زند تهمت به چرخ نیلگون
نیلگون بخت من است از آن خط فیروزه فام
هوش مصنوعی: هر کسی که بدشانس است، سرنوشتش به دست چرخ آسمان و رنگ نیلی آن رقم خورده است، در حالی که بخت من در سایه خطی فیروزه‌ای شکل گرفته است.
ماه بودی چون رخت گر ماه را بودی دو زلف
سرو گشتی چون قدت گر سرو را بودی خرام
هوش مصنوعی: اگر تو مانند ماه زیبایی، با زلف‌های سرو مانند، قد تو نیز باید همچون یک خوش‌قدم و باوقار باشد.
ماه تابان است اگر آرد رخت نایب مناب
سرو بستان است اگر دارد قدت قائم مقام
هوش مصنوعی: اگر ماه درخشان بیاید، می‌تواند به عنوان نماینده من عمل کند و اگر قامت تو را داشته باشد، می‌تواند به عنوان پادشاه این سرزمین باشد.
از خط و خال و رخ و زلف و لب و ابرو و چشم
بردی از من دل ندانم بردی اما با کدام
هوش مصنوعی: تو با زیبایی‌های چهره‌ات، از من دل ربودی و نمی‌دانم چطور این کار را کردی، اما همواره در حیرتم که چگونه توانستی دل مرا بربایی.
کرده ام پیدا دل گم گشته را در زلف تو
زآنکه گاهی بینمش چون دال و گاهی شکل لام
هوش مصنوعی: دل گم‌شده‌ام را در زلف تو به خوبی پیدا کرده‌ام، زیرا گاه آن را مانند دالی می‌بینم و گاه به شکل لامی.
سازگار اندر مزاج ناخوش او نیست عشق
گر کسی از شوق عشق دوست باشد تلخ کام
هوش مصنوعی: محبت واقعی هرگز با تلخی و ناخوشی همراه نیست؛ اگر کسی به عشق معشوقش احساس شوق و محبت کند، نباید دچار اندوه و ناراحتی شود.
ساقیا از باده مستم کن چو چشم مست دوست
خم خم آور می کفایت می دهد کی جام جام
هوش مصنوعی: ای ساقی، مرا با نوشیدنی‌ات سرشار کن، چون چشم‌های پر از مستی دوست برای من کافی است. هر خم از این باده، به اندازه‌ی کافی لذت می‌دهد و برای من مثل یک جام می‌نوشم.
زاهدان گویند می باشد حرام و می منوش
می اگر باشد به دست وی حلال است این حرام
هوش مصنوعی: زاهدان می‌گویند که نوشیدن شراب حرام است و باید از آن پرهیز کرد، اما اگر شخصی آن را در دست داشته باشد، برای او حلال می‌شود.
بختم از مویت سیه تر بود و روزم تیره تر
شد بلنداقبال نامم تا تو را گشتم غلام
هوش مصنوعی: سرنوشتم از موهایت تیره‌تر بود و روزهایم هم سیاه‌تر شد. اکنون که به تو خدمتگزار شدم، خوشبختی‌ام بیشتر شده است.