شمارهٔ ۲۶۲
ای تیر مژگان تورا جان ودل مسکین هدف
جان ودل ما عاقبت خواهدشد از عشقت تلف
هر کس که مژگان تو را بیند به گردچشم تو
گوید که چنگیز است این گردش سپاهی بسته صف
می گفتمت سروی اگر می بود سیمین ساق او
می خواندمت ماهی نبود ار ماه بر رویش کلف
هر کس که بیند روی تو انگشت گیرد بردهان
وآنکس که بیند چهر من هی ساید از غم کف به کف
جانا به جانت آفرین بادا ز رب العالمین
همچون تویکتای گوهری پرورده هرگز کی صدف
از پوست پوشان توام وز حلقه گوشان توام
گه درخروشم گه خموشافتاده درچنگت چودف
ما را وجود از هست تو آشفته ایم ومست تو
ای ماچو ذره توچومهر ای توچوقلزم ما چوکف
اندر برآید دلبرم و آسوده گردد خاطرم
گر کوکب اقبال من از نکبت آید درشرف
از چشم وگیسویت رها گردد بلند اقبال کی
اینش کشد از یک جهت آنش کشد از یک طرف
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای تیر مژگان تورا جان ودل مسکین هدف
جان ودل ما عاقبت خواهدشد از عشقت تلف
هوش مصنوعی: ای تیر نگاه تو، جان و دل من در تیر رس عشق تو است و در نهایت، به خاطر عشق تو از بین خواهد رفت.
هر کس که مژگان تو را بیند به گردچشم تو
گوید که چنگیز است این گردش سپاهی بسته صف
هوش مصنوعی: هر کسی که به مژگان تو نگاه کند، به دور چشمانت میگوید که این حرکت، همانند لشکری است که با شدت و توان، صف کشیده است.
می گفتمت سروی اگر می بود سیمین ساق او
می خواندمت ماهی نبود ار ماه بر رویش کلف
هوش مصنوعی: میگفتم اگر درختی مانند سرو با پاهایی نقرهای بود، او را میخواندم. اگر ماهی هم بر رویش بود، ماهی نبود.
هر کس که بیند روی تو انگشت گیرد بردهان
وآنکس که بیند چهر من هی ساید از غم کف به کف
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره تو را میبیند، انگشت بر لبهایش میزند و آن کس که چهره من را میبیند، از غم دست به دست میزند.
جانا به جانت آفرین بادا ز رب العالمین
همچون تویکتای گوهری پرورده هرگز کی صدف
هوش مصنوعی: ای جان، به تو و جانت هزاران درود از سوی پروردگار جهان، زیرا همچون تو جواهری ارزشمند به دنیا نیامده و هرگز صدفی قادر به پرورش چنین گوهری نبوده است.
از پوست پوشان توام وز حلقه گوشان توام
گه درخروشم گه خموشافتاده درچنگت چودف
هوش مصنوعی: من از جاذبه ظاهرت و از زنجیر گوشوارهات تحت تاثیرم. گاهی فریاد میزنم و گاهی سکوت میکنم، مثل کسی که در چنگال تو گرفتار است.
ما را وجود از هست تو آشفته ایم ومست تو
ای ماچو ذره توچومهر ای توچوقلزم ما چوکف
هوش مصنوعی: وجود ما به خاطر تو بیقرار و ناآرام است، و ما مانند ذرهای از نور تو هستیم. تو برای ما همچون گلزار و آفتاب هستی و ما در برابر تو همانند خاکی هستیم.
اندر برآید دلبرم و آسوده گردد خاطرم
گر کوکب اقبال من از نکبت آید درشرف
هوش مصنوعی: اگر محبوبم نمایان شود و دل من آرام گیرد، امید دارم که خوشبختی به من روی بیاورد و از گرفتاریها فاصله بگیرم.
از چشم وگیسویت رها گردد بلند اقبال کی
اینش کشد از یک جهت آنش کشد از یک طرف
هوش مصنوعی: از نظر تو و زیباییهای چهرهات، بخت و اقبال خوب دور خواهد شد. این حس را فردی دیگر در یک جهت حس میکند و فردی دیگر در جهت مخالف.