شمارهٔ ۲۶۱
پروانه را که داده تعلق به نور شمع
او را که رهنما است به بزم حضور شمع
در حیرتم بدو که بیاموخت درس عشق
کز جان و دل چنین شده عاشق به نور شمع
هوش و خرد مرا پرد از سر ز کار عشق
پروانه پر زند چو به نزدیک و دور شمع
پروانه را مگر ارنی بر زبان گذشت
کاین سان بسوخت بال و پر او به طور شمع
آخر که شمع هم به مکافات او بسوخت
پروانه گر بسوخت ز خوی غیور شمع
معشوق را مگو که به دل درد عشق نیست
بنگر به سوز گریه شام و سحور شمع
رو ای بلنداقبال آموز عاشقی
از چشم اشکبار وز جسم صبور شمع
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پروانه را که داده تعلق به نور شمع
او را که رهنما است به بزم حضور شمع
هوش مصنوعی: پروانهای که به نور شمع وابسته شده، در واقع به حضور و راهنمایی شمع در مهمانی عشق اشاره دارد.
در حیرتم بدو که بیاموخت درس عشق
کز جان و دل چنین شده عاشق به نور شمع
هوش مصنوعی: در تعجبم از کسی که درس عشق را به من آموخت. چون از دل و جانم عاشق شدم، مانند نوری که از شمع برمیخیزد.
هوش و خرد مرا پرد از سر ز کار عشق
پروانه پر زند چو به نزدیک و دور شمع
هوش مصنوعی: عقل و درک من تحت تاثیر عشق قرار گرفته است، مانند پروانهای که به سمت شمع میرود، چه نزدیک و چه دور.
پروانه را مگر ارنی بر زبان گذشت
کاین سان بسوخت بال و پر او به طور شمع
هوش مصنوعی: پروانه تنها وقتی میسوزد که نامش بر زبان بیفتد، و اینچنین با شمع دچار سوختگی میشود و بال و پرش را از دست میدهد.
آخر که شمع هم به مکافات او بسوخت
پروانه گر بسوخت ز خوی غیور شمع
هوش مصنوعی: در نهایت، شمع نیز به خاطر رفتار خود سوزانده شد. پروانه اگر سوخت، به خاطر غیرت و حس حساسی بود که نسبت به شمع داشت.
معشوق را مگو که به دل درد عشق نیست
بنگر به سوز گریه شام و سحور شمع
هوش مصنوعی: معشوق را نمیتوان به عدم احساس عشق متهم کرد؛ کافی است به شعلهور بودن شمع در هنگام گریه و شبهای سحر نگاه کنی.
رو ای بلنداقبال آموز عاشقی
از چشم اشکبار وز جسم صبور شمع
هوش مصنوعی: ای کسی که فرارسیدن بهترین روزها را تجربه میکنی، از چشمان پر از اشک و از وجود صبوری که مانند شمع است، عاشقی را بیاموز.