گنجور

شمارهٔ ۲۵۷

شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش
ز دست دل که چه ناورده ایم بر سر خویش
نمانده خاک بریزم چه خاک بر سر خویش
به تنگ آمدم از اشک دیده تر خویش
دلا زلعل لب اومخواه بوسه مزن
به پیش دوست و دشمن به سنگ گوهر خویش
مدام از غم لعل لبان میگونش
به جای باده کنم خون دل به ساغر خویش
هوا عبیر فشان گشت وباد عنبر بوی
گشودتا گره از طره معنبر خویش
مکن که همچو پری دیدگان شوی مجنون
همی چه می نهی آئینه در برابر خویش
نه از فرشته و حوری نه زآدمی وپری
تو را پدر که بود باز جو ز مادر خویش
نه دل گذارد و نه دین به مسلم وکافر
به رهزنی دهی اذن ار به چشم کافر خویش
نوشت وصف رخت را ز بس بلند اقبال
نمانده است که آتش زند به دفتر خویش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش
ز دست دل که چه ناورده ایم بر سر خویش
هوش مصنوعی: دل به خاطر مشکلاتی که از سوی معشوق به وجود آمده، بسیار غمگین و آزرده شده است. در واقع، این دل به شدت از عشق و رفتار معشوق آسیب دیده و در نتیجه به وضعیت ناگواری دچار گشته است.
نمانده خاک بریزم چه خاک بر سر خویش
به تنگ آمدم از اشک دیده تر خویش
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و اندوه، دیگر چیز زیادی برای ریختن بر سر خود ندارم. به حدی به زحمت افتاده‌ام که اشک‌هایم دستانم را خیس کرده‌اند.
دلا زلعل لب اومخواه بوسه مزن
به پیش دوست و دشمن به سنگ گوهر خویش
هوش مصنوعی: ای دل، از لب لعل او خواستار بوسه مباش و این کار را نه برای دوست و نه برای دشمن انجام بده، زیرا ارزش گوهر وجودت بیشتر از آن است که به سادگی آن را به نمایش بگذاری.
مدام از غم لعل لبان میگونش
به جای باده کنم خون دل به ساغر خویش
هوش مصنوعی: همیشه به خاطر غم و اندوه لب‌های زیبا و میگون او، به جای شراب، خون دل را در جام خود می‌ریزم.
هوا عبیر فشان گشت وباد عنبر بوی
گشودتا گره از طره معنبر خویش
هوش مصنوعی: هوا عطر بهشتی پخش شد و نسیم معطری وزیدن گرفت تا گره از زبان خوشایندش باز کند.
مکن که همچو پری دیدگان شوی مجنون
همی چه می نهی آئینه در برابر خویش
هوش مصنوعی: نگذار که چنان شبیه پری‌ها شوی، ای مجنون، چرا آینه را در برابر خود قرار می‌دهی؟
نه از فرشته و حوری نه زآدمی وپری
تو را پدر که بود باز جو ز مادر خویش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه تو از فرشتگان و حوریان هستی و نه از انسان‌ها و موجودات دیگر؛ بنابراین، از پدرت بپرس که چه کسی تو را به دنیا آورده و به ریشه‌ات رجوع کن.
نه دل گذارد و نه دین به مسلم وکافر
به رهزنی دهی اذن ار به چشم کافر خویش
هوش مصنوعی: نه دل به کسی می‌سپارد و نه دین کسی را در نظر می‌گیرد؛ اگر به کسی اجازه بدهی که به چشمان کافر خود نگاه کند، درست مانند راهزنی است که در مسیر دیگران دخالت می‌کند.
نوشت وصف رخت را ز بس بلند اقبال
نمانده است که آتش زند به دفتر خویش
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی تو آنقدر بالاست که به قدری خوشبختی بر من نازل شده که دیگر نمی‌توانم آن را در کاغذ خود بیاورم و افروختن آن بر دفترم ممکن نیست.